لغت نامه دهخدا
گل تر. [ گ ُ ل ِ ت َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) گل تازه. || کنایه از عارض خوبان. || دست محبوبان. ( برهان ) ( آنندراج ).
گل تر. [ گ ُ ل ِ ت َ ] ( ترکیب وصفی، اِ مرکب ) گل تازه. || کنایه از عارض خوبان. || دست محبوبان. ( برهان ) ( آنندراج ).
گل تازه.
💡 چشم نرگس نشناسد ز غمش کاندر باغ پیش او یاسمن است آن گل تر یا سمنست
💡 دانی عرق چگونه بود بر عذار او چون بر صحیفه گل تر قطره گلاب
💡 وانکه گرفت او رکابت از همه عالم هست گل تر به جای خار گرفته
💡 گفتم آن مشک سیه بر دامن خورشید چیست؟ گفت بر برگ گل تر عنبر سار است این
💡 صبا که گفت که حرفی ز بی قراری ما بگوی آن گل تر را در اضطراب انداز
💡 بر هر طرفی غالیه دانها و خسکها همچون تتق اطلس روی گل تر بر