لغت نامه دهخدا
کربلائی. [ ک َ ب َ ] ( ص نسبی ) کربلایی. منسوب به کربلاء. رجوع به کربلایی شود.
کربلائی. [ ک َ ب َ ] ( ص نسبی ) کربلایی. منسوب به کربلاء. رجوع به کربلایی شود.
💡 میدانید که امروز برای شما چه عید بزرگی است. امروز روزیست که شما از خرابه ندانی به شهر دانایی داخل شدهاید. تا دیروز ولگرد کوچهها بودید. امروز شاگرد مدرسه شدهاید. مردم به کربلا و مشهد و مکّه میروند، کربلائی و مشهدی و حاجی میشوند. شما امروز اصل حاجی شدهاید که به مدرسه آمدهاید.
💡 ۲- از کربلائی غلامعلی و پسرش کربلائی مصطفی: خانوادههای منصف - رجبی - دلاور (معروف به کربلائی مصطفی طایفه) که کربلائی غلامعلی و کربلائی صفر با هم پسرعمو بودهاند.
💡 تپه کربلائی محمد کلاته مربوط به دوران پیش از تاریخ ایران باستان است و در شهرستان شاهرود، روستای کلاته خان واقع شده و این اثر در تاریخ ۵ آذر ۱۳۸۰ با شمارهٔ ثبت ۴۲۵۱ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
💡 این روستا دارای قنات و چشمههای آب معدنی زیادی میباشد که آب شرب و کشاورزی مردم این روستا و روستاهای اطراف را تأمین میکند. که قنات پتوک، بهشهر و قنات کربلائی سلیمان، بهشهر واقع در این روستا را میتوان نام برد.
💡 مصالح بناها در معماری قدیم باریکان همانند قرون متمادی قبل از آن عبارت بود از: خشت در ابعاد مختلف -کاه گل و تیرهای چوبی. خانههای روستا رو به جنوب قرار داشت و به استثنای منزل مرحوم کربلائی فتحعلی باریکانی عموماًدر یک طبقه احداث شده بودند.