چشم زدگی

لغت نامه دهخدا

چشم زدگی. [ چ َ / چ ِ زَ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) چشم زخم. عین الکمال. اثر چشم بد و شور: و خاصیتش [ خاصیت فیروزه ] آنکه چشم زدگی بازدارد. ( نوروزنامه خیام ).

فرهنگ فارسی

چشم زخم

جمله سازی با چشم زدگی

و این پوشیده نیست که تصرف دل در تن روان است و تن مسخر دل است، و لکن بباید دانست که روا بود که بعضی از دلها شریفتر و قویتر بود و به جواهر ملایکه ماننده تر بود که اجسام دیگر، بیرون تن وی مطیع وی گردند تا هیبت وی مثلا بر شیری افتد، شیر مطیع و زبون گردد و همت در بیماری بندد بهتر شود و هم بر تن درستی افکند بیمار شود، و اندیشه در کسی افکند تا به نزدیک وی آید، حرکتی در باطن آن کس پدیدار آید و همت در آن بندد که باران آید، بیاید این همه ممکن است به برهان عقلی و معلوم است به تجربت و آن که او را چشم زدگی گویند و سحر گویند، هم از این باب است، و از جمله تاثیر نفس آدمی است در اجسام دیگر تا نفسی که حسود خبیث باشد مثلا ستوری نیکو ببیند، به چشم حسد در آن ستور نگرد و هلاک وی توهم کند، آن ستور در وقت هلاک شود، چنان که در خبر است: «العین تدخل الرجل القبر و الجمل القدر».
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال امروز فال امروز فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت