لغت نامه دهخدا
همایون پی. [ هَُ یوم ْ پ َ / پ ِ ] ( ص مرکب ) فرخنده پی. فرخ پی. خجسته پی. مبارک قدم:
دیدن ماه نو و عید بدو فرخ باد
که همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست.فرخی.
همایون پی. [ هَُ یوم ْ پ َ / پ ِ ] ( ص مرکب ) فرخنده پی. فرخ پی. خجسته پی. مبارک قدم:
دیدن ماه نو و عید بدو فرخ باد
که همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست.فرخی.
فرخنده پی فرخ پی
💡 ای همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقا! ای خطت چون ظلمات و دهنت آب بقا!
💡 دیدن ماه نو و عید بدو فرخ باد که همایون پی و فرخ رخ و فرخنده لقاست
💡 از بهاء شه همایون پی خاک غزنین شدست روغن خوی