ناشیگری

لغت نامه دهخدا

ناشیگری. [ گ َ ] ( حامص ) نااستادی. غرارت. بی تجربگی. ناآزموده کاری. عدم مهارت. ناآزمودگی. ناپختگی. رجوع به ناشی شود.

فرهنگ معین

(گَ ) [ ع - فا. ] (حامص. ) بی تجربگی، تازه کاری.

فرهنگ عمید

بی تجربگی، تازه کاری.

فرهنگ فارسی

تازه کاری بی تجربگی عدم وقوف.یابا ناشیگری.ناشیانه.

جمله سازی با ناشیگری

«تفتیش و بازرسی در کلیسا با ناشیگری و خشونتی که عمال تُرک معمولاً در این‌گونه عملیات از خود نشان می‌دهند انجام گرفت. کلیسای جامع که ارمنیان از آن دفاع می‌کردند به زور تسخیر شد و از طرف سربازان تُرک مورد بی حرمتی و توهین قرار گرفت. بازرسی و تفتیش ثابت کرد که نه اسلحه‌ای در کار بوده و نه باروتی، ولی بیست ارمنی به قتل رسیده و بیش از سیصد نفر مجروح شده بودند.»
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال ارمنی فال ارمنی فال درخت فال درخت فال میلادی فال میلادی