میدان دادن

لغت نامه دهخدا

میدان دادن. [ م َ / م ِ دَ ] ( مص مرکب ) مجال دادن برای خودنمائی و اظهار وجود و اعمال نیات و اجرای مقاصد. || جای خالی کردن برای کسی از روی تعظیم. ( غیاث ). جای خالی کردن برای کسی از روی تعظیم و خود را به کنار کشیدن. ( آنندراج ). تعظیم کردن. ( مجموعه مترادفات ص 94 ):
خصوص از پی تعظیم دور داخل اوست
که دیرنه کُره را دور دور میدان داد.میرخسرو ( از بهار عجم ).سهل باشد بند کردن ناخنی در بیستون
پیش برق تیشه من کوه میدان میدهد.میرزا صائب ( دیوان ج 3 ص 1339 ).

فرهنگ معین

( ~. دَ ) (مص م. ) (عا. ) به کسی اجازه انجام هر کاری را دادن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) میدان دادن بکسی. آزاد گذاشتن او را تا آنچه خواهدبگوید و بکند مجال دادن اختیاردادن.

ویکی واژه

(عا.)
به کسی اجازه انجام هر کاری را دادن.

جمله سازی با میدان دادن

شخصیت برجستهٔ این مربی ایرانی و علاقهٔ او به میدان دادن به بازیکنان جوان و استعداد یابی آن‌ها از ویژگی‌های همیشگی این مربی موفق ایرانی بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
مابه التفاوت
مابه التفاوت
هیت
هیت
چیره
چیره
فال امروز
فال امروز