ناظره

لغت نامه دهخدا

( ناظرة ) ناظرة. [ ظِ رَ ] ( ع اِ ) چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ). عین. ( اقرب الموارد ). ج، نواظر. || اصطلاحاً، نگریستن به بصیرت است از جانبین امر در نسبت بین دو چیز به خاطر اظهار صواب. ( تعریفات جرجانی ). طرفین قضیه ای را برای اظهار نظر و انتخاب جهت صواب مورد دقت قرار دادن.
ناظرة. [ ظِ رَ ] ( اِخ ) کوهی است یا آبی است مربنی عبس را یا موضعی است. ( منتهی الارب ). جبل او ماء لبنی عبس باعلی الشقیق، او موضع. ( معجم متن اللغة ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث ناظر:۱ - نظرکننده. ۲ - چشم جمع: ناظرات.
کوهیست یا آبیست مر بنی عبس را یا موضعیست.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی نَاظِرَةٌ: نظر کننده
ریشه کلمه:
نظر (۱۲۹ بار)

جمله سازی با ناظره

وجوههم یومئذ ناظره انا کذلک نجزی المحسنین
تعمر الدهر حتی کل ناظره فاحذر نعامه ان تکوی مع الابل
بنفس واحده حاضر زعین ناظره ناظر بهر محضر بهر منظر علی هو علی حق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
تعامل
تعامل
داشاق
داشاق
مطلقه
مطلقه
فال امروز
فال امروز