یزدان دان

لغت نامه دهخدا

یزدان دان. [ ی َ ] ( نف مرکب ) یزدان شناس. یزدان پرست. موحد. خداشناس:
زهی مظفر پیروزبخت روزافزون
زهی موحد پاکیزه دین یزدان دان.فرخی.و رجوع به یزدان شناس شود.

فرهنگ فارسی

یزدان شناس یزدان پرست

جمله سازی با یزدان دان

💡 ز یزدان دان نه از ارکان که کوته دیدگی باشد که خطی کز خرد خیزد تو آن را از بنان بینی

💡 به دل‌ها ریختی یکسر شکستن هم ز یزدان دان که لختی بر خم زلف و کله زد، کج‌کلاهان را