محجوبه

اسم محجوبه به عنوان یک اسم مؤنث، در فرهنگ‌های لغت فارسی معانی عمیق و جالبی را به همراه دارد. در فرهنگ فارسی عمید، این واژه به معنای زن باحجاب و با حیا تعریف شده است. واژه محجوبه به نوعی به ویژگی‌های اخلاقی و فرهنگی زنانی اشاره دارد که با حجاب و عفاف زندگی می‌کنند و به نوعی نشانه‌ای از شرم و حیا را در خود دارند. در لغت‌نامه دهخدا نیز تأکید بر این موضوع وجود دارد که این واژه به زنی پرده‌نشین و با حجاب اشاره دارد، بدین معنا که محجوبه به عنوان یک زن با ویژگی‌های خاص فرهنگی و اجتماعی، نمایانگر ارزش‌های اسلامی و سنتی در جامعه است. این واژه نه تنها به حجاب فیزیکی اشاره دارد بلکه به عمق روحی و اخلاقی زنانی که با این ویژگی‌ها شناخته می‌شوند نیز دلالت دارد. در واقع، محجوبه زنی است که با داشتن حجاب و عفت، به عنوان یک نماد از پاکی و احترام در جامعه شناخته می‌شود. از این رو، انتخاب این اسم می‌تواند به نوعی نشان‌دهنده‌ی احترام به سنت‌ها و فرهنگ‌های مرتبط با حجاب و عفاف باشد.

لغت نامه دهخدا

( محجوبة ) محجوبة. [ م َ ب َ] ( ع ص ) مؤنث محجوب. زن باحجاب و باحیا و شرمگین. ( ناظم الاطباء ). حجاب نشین. زنی پرده نشین. ( غیاث ). عربان زنی را گویند که صاحب حجاب و شرمگینی باشد. ( برهان ). ج، محجوبات. پوشیده. مستور. درپرده:
محجوبه بیت زندگانی
شه بیت قصیده جوانی.نظامی.- محجوبه احمد؛ اشاره به همزه احمد است که حرف اول احمد باشد. ( برهان ) ( آنندراج ):
تخته اول که الف نقش بست
بر در محجوبه احمد نشست.نظامی.|| ( اِ ) چوبی که در پس دروازه می نهند. ( غیاث ). چوبی که در پس در اندازند تا در گشوده نشود. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || بینی در و دماغه در. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

محجوب (زن ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث محجوب: ۱ - زن پرده نشین جمع: محجوبات. یا محجوب. احمد. همز. احمد که حرف اول احمد باشد: تخت. اول که الف نقش بست بر در محجوب. احمد نشست. ( نظامی. مخزن الاسرار ) ۲ - چوبی که در پس دروازه مینهند.

فرهنگ اسم ها

اسم: محجوبه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mahjube) (فارسی: محجوبه) (انگلیسی: mahjube)
معنی: محجوب، پوشیده، با شرم و حیا، دارای حجاب ( زن )

جمله سازی با محجوبه

باد محجوبه نقاب شبش نور صبح محمدی نسبش
به خلوتگه مرزبان بردشان به محجوبه خاص بسپردشان