کیسان

لغت نامه دهخدا

کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوعمر شود.
کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوفروة شود.
کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) رجوع به ابومسافر شود.
کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) لقب مختاربن ابی عبیدة. ( منتهی الارب ). لقب مختاربن ابی عبیده ثقفی. ( از ناظم الاطباء ). لقب مختاربن ابی عبید، و کیسانیه که از روافض هستند به وی نسبت دارند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به کیسانیه شود.
کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) نام غلامی از علی بن ابی طالب که فرقه کیسانیه از شیعه منسوب بدویند. ( مفاتیح، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به کیسانیه شود.
کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) نام پدر ایوب سختیانی. ( منتهی الارب ). ابوتمیمه والد ایوب سختیانی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) ابن معرف هجیمی، مکنی به ابوسلیمان. نحوی است. ( از معجم الادباء ج 6 ص 215 ).
کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) ابوبکر، مولی هشام بن حسان. تابعی است. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) ابوجعفر فراء کوفی. تابعی است. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کیسان. [ ک َ ] ( اِخ ) ابوسعید کیسان مقبری، تابعی است. ابوسعید کیسان مقبری، تابعی است. ( منتهی الارب ). ابوسعید، والد سعیدبن ابی سعید المقبری، تابعی است. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
کیسان. [ ک َ] ( ع اِمص ) سگالش و حیله و بیوفایی. اسم است غدر را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سگالش و غدر و بیوفایی. ( ناظم الاطباء ). اسم است غدر را. ( از اقرب الموارد ).
- ام کیسان؛ لقب زانو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). لقب رکبه و زانو. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- || لقب ضربی که به پشت پای بر سرین مرد زنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- || قدر و اندازه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سگالش و حیله و بیوفایی اسم است غدر را ٠

فرهنگ اسم ها

اسم: کیسان (پسر) (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: keysān) (فارسی: کِيسان) (انگلیسی: keysan)
معنی: همانند پادشاه، ( به مجاز ) از بزرگان و پادشاهان، ( کی، سان ( پسوند شباهت ) )، همانند کی، مثل کی، ( به مجاز ) از بزرگان، پادشاهان و سروران، ( کی + سان ( پسوند شباهت ) )، روی هم به معنی همانند کی، ( به مجاز ) از بزرگان و پادشاهان و سروران، لقب مختار ثقفی

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] کَیسان از ماده (کیس) و به معنای باهوش و با کیاست است. در تاریخ نام کَیسان برای افراد مختلفی نقل شده است:
به نظر می رسد چون کیسان های غیر از مختار، شهرت چندانی نداشته اند، کیسانیه که نام خود را از او گرفتند، بر این اعتقاد شدند که کیسان لقب مختار است.

جمله سازی با کیسان

💡 ازل آنجا ابد بینی، ابد آنجا ازل یابی ز نور تابش کیسان ببینی تاب کیسانی

💡 گفته‌اند فایده این دو لفظ که جمع کرد یعنی لا یَعْقِلُونَ و لا یَهْتَدُونَ آنست که عقل اضافت با علم و معرفت کنند، و اهتداء اضافت با عمل کنند، میگوید ایشان را نه علم درست است نه عمل مستقیم. ابن کیسان گفت خدای تعالی درین آیت ذم تقلید کرد، و ایشان را بر نظر خواند، یعنی تقلید پدران خویش مکنید، بل که بگفتار و کردار ایشان نظر کنید، تا بدانید که ایشان را نه عقل بود نه هدایت، نه قول راست نه عمل درست.

💡 اردشیر ایرانی کارگردان نخستین فیلم ناطق هند به نام عالم‌آرا و نخستین فیلم رنگی ساخت هند (به نام کیسان کانیا) بود.