پریرو

لغت نامه دهخدا

پریرو. [ پ َ ] ( ص مرکب ) پریروی. که روی چون پری دارد. پریچهر. پریچهره. پری رخ. خوبرو. زیبارو:
ز هر شهری سپهداری و شاهی
ز هر مرزی پریروئی و ماهی.فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ).پریرو تاب مستوری ندارد
چو دربندی ز روزن سر برآرد.شیخ محمود شبستری.

فرهنگ عمید

کسی که روی زیبا مانند روی پری دارد، پری چهر، پری چهره، پری رخ، پری رخسار، زیبارو، خوشگل: سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند / پری رویان قرار دل چو بستیزند بستانند (حافظ: ۳۹۴ ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) که رویی چون پری دارد پریچهره زیبا روی خوبروی پریرخ پریرو.
یا پریروی که روی چون پری دارد پریچهر

فرهنگ اسم ها

اسم: پریرو (دختر) (فارسی) (تلفظ: p.-ru) (فارسی: پري‌رو) (انگلیسی: pari-ru)
معنی: آنکه روی چون پری دارد، پریچهر، پری رخ، خوبرو، زیبارو، ( = پری چهر )، پری چهره

دانشنامه عمومی

پریرو ( به ایتالیایی: Priero ) یک کومونه در ایتالیا است که در استان کونیو واقع شده است.
پریرو ۲۰٫۲ کیلومترمربع مساحت و ۵۰۴ نفر جمعیت دارد و ۴۷۵ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

جمله سازی با پریرو

گرچه حسن آن پریرو بی مثال افتاده است رزق هر آیینه ای از وی مثال دیگرست
به شیرین در رسد بیچاره فرهاد پریرو روی بنماید بگلشاد
هر چه او نیست نقدِ وقت همه انتظارِ پریرو وعدۀ دی ست
دیگران را دیده روشن گرچه از مردم بود جز به روی آن پریرو چشم من روشن مباد
صبح محشر آن پریرو را نقاب دیگرست تشنه دیدار را کوثر سراب دیگرست
ستمگری نه پریچهره مرا کارست که هرکه هست پریرو ستمگری داند
صائب از اندیشه ملک سلیمان فارغ است هر که دل در چین زلف آن پریرو بسته است
چو واقف شد پریرو راز او را وزان طومار دل پرداز او را