یصم

لغت نامه دهخدا

یصم. [ ی َ ] ( معرب، اِ ) یصب. یشب. معرب از یشم فارسی که سنگی قیمتی است. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به یشم شود.

فرهنگ فارسی

یصب یشب

جمله سازی با یصم

حبک الاشیاء یعمیک یصم نفسک السودا جنت لا تختصم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
هیز
هیز
الکن
الکن
گودوخ
گودوخ
نجورسن
نجورسن