گوشه نشینی

فرهنگ عمید

گوشه گیری، انزوا.

فرهنگ فارسی

گوشه گیری عزلت انزوا.

جمله سازی با گوشه نشینی

حاصل نشد ز گوشه نشینی مراد من خود را ز خانه بر سر بازار می کشم
صائب اگرت هست سر گوشه نشینی چون خال، ترا جا به ازان گوشه لب نیست
به رنج گوشه نشینی و فقر، تن دادن به از پریدن بیگاه و داشتن غم جان
رموزِ مصلحتِ مُلک خسروان دانند گدایِ گوشه نشینی تو حافظا مَخروش
هست در گوشه نشینی دل جمعی گرهست در خم می نگریزم چو فلاطون چه کنم؟
سیاهی از دل سالک رود به گوشه نشینی ستاره از ته این ابر آفتاب بر آید
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
ریحانه
ریحانه
مطلقه
مطلقه
تزویر
تزویر
فمبوی
فمبوی