کار رفتن

لغت نامه دهخدا

کار رفتن. [ کارْ، رَ ت َ ]( مص مرکب ) از پیش رفتن کار. ( آنندراج ):
از سر کوی تو هر کو به ملالت برود
نرود کارش و آخر به خجالت برود.حافظ ( ازآنندراج ).|| ( در اصطلاح روسبیان ) کار رفتن زن بد؛ رفتن او به عمل بد. پرداختن روسبی به کار زشت. به تباهی رفتن زن، بمزد و اجرت.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) کار کردن بعمل پرداختن کار رفته. یا کار رفتن زن بد ( روسبی ). ۱ - پرداختن او بعمل بد. ۲ - انجام شدن کاری اجرا شدن عملی. یا کار رفتن از کسی یا چیزی. انجام شدن کار بدست او یا توسط آن: [ کار از تو میرود مددی ای دلیل راه. کانصاف میدهیم وز راه اوفتاده ایم ]. ( حافظ ۲۱۵۱ )
از پیش رفتن کار

جمله سازی با کار رفتن

💡 چون به حج رفتی مخور غم گر نبودت حج از آنک کار رفتن از تو بود و کار توفیق از خدای

💡 نام این شخص در ابتدا ایشبعل بوده اما برخی نسخه‌ها او را ایشبوشت نامیده‌اند، زیرا به کار رفتن کلمه «بعل» در یک نام اسرائیلی، برای کاتبان آزاردهنده بوده‌است. بوشت در عبری به معنای شرمسار است.

💡 باز کار رفتن باغ است و گلگشت چمن بعد ازین در باغ نتوان رفت و نتوان گشت باز

💡 تو درگاه شاهان ندیدستی ایچ شنو پند پس کار رفتن بسیچ

💡 به کار رفتن واژه‌ای به جای واژه دیگر مجاز نام دارد. هیچ‌گاه چنین امری ممکن نیست مگر آن که میان آن دو واژه در خارج از کلام رابطه‌ای بر قرار باشد.

💡 چو مرگ آمد و کار رفتن ببود نه دانش نماید نه پرهیز سود