پادشاه هند

لغت نامه دهخدا

پادشاه هند. [ دْ / دِ ه ِ هَِ ] ( اِ مرکب ) رای. و رجوع به پادشاه و رای شود.

جمله سازی با پادشاه هند

با این وجود، هنگامی که امپراتور روم شرقی، حکیمان ایران را به گشودن راز دُرج جواهر فراخواند، دگربار این بزرگمهر بود که آن راز را گشود و بدین‌ترتیب مورد بخشش پادشاه و توجه دوبارهٔ او قرار گرفت. قیصر روم پیشنهادی مشابه پیشنهاد پادشاه هند به ایرانیان داد تا اگر محتوای درون صندوقچهٔ مُهرشده را ندانستند، پادشاه ایران خراج را از رومیان بردارد. خسرو اول از درباریان و دانشمندان نومید شده و دوباره رو به سوی بزرگمهر کرد و از او دلجویی نمود. بزرگمهر پاسخ را یافت، از زندان آزاد شد و دگربار و در کهنسالی منزلت خویش بازیافت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
لز
لز
پاداش
پاداش
با دقت
با دقت
فال امروز
فال امروز