شاخ گل

لغت نامه دهخدا

شاخ گل. [ خ ِ گ ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از معشوق. ( غیاث اللغات ):
ز شوخی های ناز آن شاخ گل در خانه میماند
به دلها خارخار جلوه مستانه میماند.میرزارضی دانش ( از آنندراج ).به باغ میرود آن شاخ گل سلیم دگر
بهار در چمن امروز میهمان گل است.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).- شاخ گل بر سر زدن؛ آراستن موی سر با شاخ گل. کنایه از سرافراز ساختن:
از غبارم شاخ گل بر سر ملائک میزنند
تا بتان از نقش پا گل بر مزارم ریختند.ملامحمد علی واحد ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از معشوق یا شاخ گل بر سر زدن

جمله سازی با شاخ گل

چون مرا نظاره آن شاخ گل دیوانه کرد؟ کار چوب گل اگر دیوانه عاقل کردن است
گه گل سرخ گهی لاله و گه نیلوفری هر دم ای شاخ گل تازه به رنگ دگری
آن شاخ گل همانا خواهد به باغ آمد کز طوق قمریان سرو پا در رکاب دارد
از بس که بافته است نمو شاخ گل بهم گلشن شده است یک سبد گل، در این بهار!
بلبل گویا فراز شاخ گل دستان سرای داستانها با سرود نای و طنبور آورد
کدام شاخ گل امشب گذشت ازین بستان؟ که همچو سبزه خوابیده سرو پی سپرست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کس شعر یعنی چه؟
کس شعر یعنی چه؟
امجق یعنی چه؟
امجق یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز