چو داراب را دید با فر و برز به گردن برآورده پولاد گرز
بدین سان بود فر و برز کیان به نخچیر آهنگ شیر ژیان
پرستار با فر و برز کیان به هر کار با شاه بسته میان
تو از ایزدی فر و برز کیان به موی اندر آیی ببینی میان
مرا داد یزدان کنون فر و برز ازاو بستدم تاج شاهی به گرز
تویی شوکت و فر و برز کیان به مردی و گردی کمر بر میان