شاخ و بال

لغت نامه دهخدا

شاخ و بال. [ خ ُ ] ( اِ مرکب، از اتباع ) شاخه های درخت: از خار و خاشاک و شاخ و بال بیشه که در آن حوالی بود دسته هاء فراوان بتعاون دستها فراهم آوردند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 204 خطی و ص 250 چ سنگی ). || کنایه از فروع و حواشی مطلب.
- شاخ و بال قصه را زدن؛ فروع و حواشی آن را حذف کردن.

فرهنگ فارسی

شاخه های درخت یا کنایه از فروع و حواشی مطلب شاخ و بال قصه را زدن.

جمله سازی با شاخ و بال

من نیستم آن گل کز آب زرقت تازه شودم شاخ و بال و یالم
داغ تو زد به گلشنم آتش چنانکه سوخت از شاخ و بال بن همه هم خشک و هم ترم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال عشق فال عشق استخاره کن استخاره کن فال نخود فال نخود