سفله پرور

لغت نامه دهخدا

سفله پرور. [ س ِل َ / ل ِ پ َرْ وَ ] ( نف مرکب ) دون پرورنده. که فرومایگان را نوازد و جوانمردان را خوار دارد:
آب و هوای فارس عجب سفله پرور است
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم.حافظ.سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببی است.حافظ.

فرهنگ عمید

آن که مردم فرومایه را بپروراند: دنیای سفله پرور.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه فرومایگان را تربیت کند مربی سفلگان: دنیای سفله پرور.

جمله سازی با سفله پرور

در آخر زمانه فتادیم چون کنیم وین چرخ دون نواز ببین سفله پرور ست
گر نبودی سفله پرور چرخ دون غیر رز هرگز نروییدی زخاک
چو گردون سفله پرور گشت و خس طبع خس و سفله توانی بود؟ حاشا
چون هست زمانه سفله پرور کی دست زمانه بر توان بیخت
ایچرخ سفله پرور خس یاردون نواز تا کی خطا و چند دغا راستی بباز
هر گوشه، سپهر سفله پرور بوزینه و بُز نموده سرور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
رویداد
رویداد
فارغ التحصیل
فارغ التحصیل
اسکل
اسکل
سرشک
سرشک