سایه وار
فرهنگ فارسی
جمله سازی با سایه وار
اگر چون آفتابم نیست ره در روزنت این بس که روزی سایه وار از پا درافتم زیر دیوارت
هرکه شد بی بهره از نور رخت ای آفتاب سایه وار افتد بغیبت در قفای دیگران
خورشید نیکوان زمینی و سایه وار پایت ببوسد ارسرزلف فرو کشی
از مذلت حلقه آسا سر نهاده در برش سایه وار افتاده اندر پای دیوار آمدیم
تا بر اوج چرخ چون خورشید شد زیبد عدو سایه وار آویخته بر روی دیوار ایستد
مرا ز تنگی خاطر هوای این خانه چنین که می نگرم، سایه وار خواهد کرد
ما سایه وار در پی آن مه دوان شدیم ای دوستان همدل و همراه الصلا