از خزان رنگ زردی در ریاض عهد او راستی هرکس چو سرو آورد پیش، آزاد شد
آه سرد و رنگ زردی مانده است صائب از باغ و بهار من به من
سرخ روئی یافتم از دولت بیدار چشم ورنه پیش از اشکباری رنگ زردی داشتم
ندیدی رنگ زردی گر تو از بهتر طمع مردی قبائی هست مردی بر تنت بر خویش احسن کن
نبیند به فصل خزان رنگ زردی گل ار صرف می خردهٔ زر نماید