کلمهی «روشنان» در فارسی به معنای درخشان، تابناک و روشن است و معمولاً برای اشاره به چیزهایی که نور میدهند یا میدرخشند به کار میرود. ریشه این واژه از «روشن» گرفته شده است که به معنای نور، تابش و وضوح است و پسوند «-ان» حالت جمع یا اشاره به گروهی از اشیاء را نشان میدهد. در این معنا، روشنان میتواند کنایه از ستارگان باشد، یعنی گروهی از اجرام آسمانی که در شب میدرخشند و زیبایی و نور خاصی دارند. این واژه همچنین به عنوان اسم دخترانه فارسی به کار میرود و مفهومی زیبا و مثبت از روشنایی، درخشش و تابندگی را منتقل میکند. در ادبیات فارسی، روشنان میتواند به هر چیزی که نورانی و تابان است اشاره داشته باشد و تصویری از زیبایی و روشنی ایجاد کند. از نظر معنایی، روشنان با مفاهیمی مانند ستارگان، نورانیها، درخشانها و تابناکها هممعنی است و بار مثبت، شاعرانه و تحسینآمیز دارد. کاربرد آن در مکالمات روزمره کمتر رایج است و بیشتر در شعر، نامگذاری و ادبیات توصیفی دیده میشود.
روشنان
لغت نامه دهخدا
روشنان در عهدش از شروان مدائن کرده اند
زیر پایش افسر نوشیروان افشانده اند.خاقانی.روشنان زآن حکم کاول کرده اند
دست آفت زو معطل کرده اند.خاقانی.تا فلک گفتا ز نعل مرکبانش من بهم
روشنان خاک سیاهش دردهان افشانده اند.خاقانی.باد از پی کباب جگرهای روشنان
کیوان زگال آتش خور کز تو بازماند.خاقانی.کعبه شمع و روشنان پروانه و گیتی لگن
بر لگن پروانه را بین مست جولان آمده.خاقانی.سیب را گر ز قطع نیم کند
ناخنه روشنان دو نیم کند.نظامی ( هفت پیکر ص 8 ).روشنان عالم بالا پیشانی بر خاک... خواهند نهاد. ( سندبادنامه ص 11 ).
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را بحقیقت شب ظلمانی نیست.سعدی.و رجوع به روشنان فلک شود.
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
ستارگان. جمع روشن. کنایه از ستاره ها باشد.
فرهنگ اسم ها
معنی: ستارگان
جمله سازی با روشنان
از روشنان شب که چو سیماب و اخگرند پیوسته بیقرار چو سیماب و اخگرم
مسرعان وهم را موقوف بر عزمت مسیر روشنان چرخ را مقصور بر حکمت مراد
باد از پی کباب جگرهای روشنان کیوان زگال آتش خور کز تو بازماند
فغان ز آفت آن روشنان تاری فعل همه مخالف یکدیگر از مزاج و صور
چشم جود از روشنان عالم بالا مدار دیده خورشید، محتاج سرشک شبنم است