راه یابی

لغت نامه دهخدا

راه یابی. ( حامص مرکب ) عمل راهیاب. راه یافتن.

جمله سازی با راه یابی

عدل کن تا راه یابی پیش حقّ رو بدان از مظهر من این سبق
به اسرار علی گر راه یابی ز علم مصطفی آگاه یابی
چو گم کردی تو ره کی راه یابی تو کی راه همه در چاه یابی
تا به یمن همت مردان راه راه یابی در حریم قرب شاه
علی را بنده شو تا راه یابی بمعنی مظهر الله یابی
اگر در حصن تقوا راه یابی ز حاسد وز حسد جاوید رستی
چو مردان راهبر تا راه یابی در آن دیدار، دید شاه یابی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی