لغت نامه دهخدا
دام گذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب )دام گستردن. دام پهن کردن. دام نهادن. تله نهادن.
دام گذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب )دام گستردن. دام پهن کردن. دام نهادن. تله نهادن.
دام گستردن
💡 حکومت جمهوری اسلامی در مواجهه با پروندههای حساس به انتشار متراکم ضداطلاعات در کوتاه مدت و سپس خودداری از توضیح بیشتر در دراز مدت به امید آنکه با فرا رسیدن وقایع تلخ جدید پروندههای قدیمی فراموش شوند روی آورده است. برای نمونه نیروهای سپاه پاسداران به صورت گسترده از دو روش دام گذاشتن برای رسانههای آزاد و کاربران شبکههای اجتماعی بهوسیله پخش اخبار ضد و نقیض و ایجاد تردید در مخالفان در اعتراضات سال ۱۳۸۸ و آبان ۱۳۹۸ استفاده کردهاند.
💡 حکومت جمهوری اسلامی در مواجهه با پروندههای حساس به انتشار متراکم ضداطلاعات در کوتاه مدت و سپس خودداری از توضیح بیشتر در دراز مدت به امید آنکه با فرارسیدن وقایع تلخ جدید پروندههای قدیمی فراموش شوند روی آورده است. برای نمونه نیروهای سپاه پاسداران به صورت گسترده از دو روش دام گذاشتن برای رسانههای آزاد و کاربران شبکههای اجتماعی بهوسیله پخش اخبار ضد و نقیض و ایجاد تردید در مخالفان در اعتراضات سال ۱۳۸۸ و آبان ۱۳۹۸ استفاده کردهاند.