لغت نامه دهخدا
داغ خورده. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) اثر داغ پدید آمده بر. داغ شده. دارای داغ گشته. داغ دیده.
داغ خورده. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) اثر داغ پدید آمده بر. داغ شده. دارای داغ گشته. داغ دیده.
اثر داغ پدید آمده
💡 گوش داده بود بطمع سرود داغ خورده بود بطمع کباب