داد بیداد

لغت نامه دهخدا

داد بیداد. [ دِ ] ( صوت مرکب ) جمله ای که برای نمودن پشیمانی و حسرت گویند: ای داد بیداد.

فرهنگ فارسی

جمله ای که برای نمودن پشیمانی و حسرت گویند ای داد بیداد.

جمله سازی با داد بیداد

بر ساده دلانت به وفا جلوه همی داد بیداد تو آب از رخ دلاله فرو ریخت
داد تو بر عاشقان بیداد کرد داد بیداد تو آخر دادما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
انعکاس
انعکاس
مریم
مریم
پرده برداشتن
پرده برداشتن
سیالیت
سیالیت