ساقیه

لغت نامه دهخدا

( ساقیة ) ساقیة. [ی َ ] ( ع ص، اِ ) تأنیث ساقی. رجوع به ساقی شود. || جوی خرد. ج، سواقی. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آبگذر. ( ناظم الاطباء ). نهر صغیر و آن بزرگترین از جدول و کوچکترین از نهر است. ( اقرب الموارد ). آبراهه. جویچه. جعفر. || ناودان.( ناظم الاطباء ). || چرخ. دولاب. ناعوره. || مزید مقدم اسماء امکنه. ( اعلام المنجد ).

فرهنگ عمید

۱. = ساقی
۲. نهر کوچک، جوی خرد، آبراهه.

فرهنگ فارسی

مونث ساقی، نهرکوچک، جوی خرد، آبراهه، ساقیات
مونث ساقی

جمله سازی با ساقیه

واسطه‌ای است ساقیه جلوه ده عروس زر آیینه‌ای است جام می روی نمای زندگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال میلادی فال میلادی فال عشق فال عشق فال تاروت فال تاروت