حسان

 نامی است که در زبان عربی به معنای بسیار نیکو و خوب به کار می‌رود و به زیبایی و نیکویی اشاره دارد. این نام به عنوان یک اسم مذهبی و قرآنی در فرهنگ اسلامی مورد توجه قرار گرفته است. حسان، در تاریخ اسلام، به حسان ابن ثابت مشهور است که او شاعری برجسته در قرن اول هجری به شمار می‌آید و به عنوان شاعر پیامبر شناخته می‌شود. او در ابتدا از حامیان پیامبر اسلام بوده و اشعارش در تمجید از ایشان مشهور است. حسان بن ثابت نه تنها به خاطر اشعارش، بلکه به دلیل زیبایی‌اش نیز در تاریخ یاد می‌شود. این نام به طور کلی به افرادی که دارای ویژگی‌های نیکو و زیبایی هستند، اطلاق می‌شود و در فرهنگ اسلامی ارزش بالایی دارد. حسان به عنوان یک اسم می‌تواند به دختران و پسران نسبت داده شود و نشان‌دهنده صفات مثبت و نیکو در شخصیت فرد است.

لغت نامه دهخدا

حسان. [ حَس ْ سا ] ( ع ص ) بسیار نیکو. بسیار خوب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( شرفنامه ). نیکوروی. ( مهذب الاسماء ).
حسان. [ ح ِ ] ( ع ص، اِ ) ج ِ حِسین و حَسَن و حَسناء و حَسَنَة. خوبان. نیکوان. ( منتهی الارب ).
حسان. [ حُس ْ سا ] ( ع ص ) نعت مذکر از حسن. مانند حُسان و حَسَن و حاسِن و حَسین ج، حسانون.
حسان. [ ح ُ ] ( ع ص ) نعت مذکر از حسن.
حسان. [ حَس ْ سا ] ( اِخ ) ( قریه ٔ... ) قریه ای نزدیک هرات. ( حبیب السیر ج 2 ص 397 س 19 ).
حسان.[ حَس ْ سا ] ( اِخ ) قریه ای است میان واسط و دیر عاقول و آن را قرنا ام حسان نیز گویند. ( معجم البلدان ).
حسان. [ حَس ْ سا ] ( اِخ ) دهی است نزدیک مکه و آنرا ارض حسان نیز نامند.
حسان. [ حَس ْ سا ] ( اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به ابی هشام، قاضی کرمان. محدث است.
حسان. [ حَس ْ سا ] ( اِخ ) ابن ابی حسان العبدی. صحابیست. ( قاموس الاعلام ترکی ).
حسان. [ حَس ْ سا ] ( اِخ ) ابن ابی ساسان. مکنی به ابی عبداﷲ محدث است.
حسان. [ حَس ْ سا ] ( اِخ ) ابن ابی سنان العسکری. صحابیست و حدیث شریف «طالب العلم بین الجهال کالحی بین الاموات » را او روایت کرده است. ( قاموس ترکی ). صاحب صفوةالصفوة آرد، ابویحیی زراد گفت شنیدم حسان بسیار به این بیت تمثل می جست:
لاصحة المرء فی الدنیا تؤخره
ولا یقدم یوماً موته الوجع.
ابن شوذب گفت: حسان بن ابی سنان مردی از بازرگانان بصره بود و شریکی در بصره داشت و خود وی در اهواز بود. و از اهواز بسوی شریک خویش می آمد. در سر هر سال مینشستند و حساب میکشیدندو سود را بخش میکردند. پس حسان قوت خویش از آن سود برمیداشت و بقیه را تصدق میکرد و شریک وی زمین میگرفت و خانه میساخت. حسان نوبتی به بصره آمد و آنچه میخواست بخش کرد، پس وی را گفتند خانواده های مستمندی هستند که حاجت آنها ظاهر نمیشود. گفت چرا ما را آگاه نساختید؟ آنگاه سیصد درهم وام بگرفت و بدانها بفرستاد. موسی بن هلال گفت: مردی همنشین ما بود از زن حسان حدیث کرد که حسان شب می آید و در بستر من داخل میشود، آنگاه همچنانکه زن کودک خویش بفریبد، مرا فریب میدهد،و آنگاه که دانست بخواب رفتم، برخیزد و بیرون شود وبه نماز بپردازد، زن گفت وی را گفتم ای ابوعبداﷲ چند خود را رنجه میداری با نفس خویش مدارا کن. گفت: خاموش که بیم آن دارم به خوابی روم که از آن برنخیزم. عبداﷲبن عیسی گفت: پدرم خبرداد که حسان به مسجد مالک بن دینار می آمد و چون مالک سخن میگفت وی چندان میگریست که روی او تر میگشت و صدایش شنیده نمیشد. عبدالجباربن نضر سلمی گفت: حسان به غرفه ای بگذشت و گفت این چه وقت ساخته شده ؟ آنگاه نفس خویش را گفت از چیزی که به کار تو نیاید پرسیدی، ترا به روزه یک سال شکنجه دهم پس آن سال روزه بگرفت. عمارةبن زاذان گفت حسان دکان خویش میگشود و دواة میگذاشت و حساب خویش پراکنده میساخت و پرده میانداخت آنگاه نماز میگذاشت و هرگاه گمان میبرد آدمی می آید به حساب میپرداخت تا بنمایدکه او به حساب مشغول است. ابوداود گفت: سلام بن مطیع حدیث کرد که حسان گفت اگر گدایان نبودند، بازرگانی نمیکردم. یحیی بن بسطام الاصفرالتمیمی که همسایه حسان بود گفت: حسان روزها روزه میداشت و به گرده ای افطار میکرد و سحر گرده دیگر میخورد پس سخت لاغر و بیمار شدو چون مرد و او را برای غسل برهنه کردند، مانند نخ سیاهی بود و یاران گرد او میگریستند. حریث گفت: یحیی بن مسلم بکا، و ابراهیم بن محمد قبسیسی گفتند چون به حسان و رنجی که بدو رسیده بود بنگریستیم ما را ناگوار آمد و گریه مردم سخت شد و آواز آنان برخاست، آنگاه آرام شدند در این هنگام بشنیدیم گوینده ای از یک سوی خانه میسرود:

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع. ] جِ حسن و حسناد، نیکوان، خوبرویان.

فرهنگ عمید

۱. [جمع حَسَن] = حَسن
۲. [جمع حَسَنَة] = حسنه

فرهنگ فارسی

ابن ثابت خزرجی انصاری شاعر معروف رسول ( ص ) ( ف. ۵۴ ه. ق. )
جمع حسن، جمع حسنائ، بسیارخوب ونیکو، بسیارنیکوکار
( صفت اسم ) جمع حسن و حسنائ: نیکوان خوبرویان نیکو رویان.
ابن هلال ابن حارث مزینی در بصره محدث بود

فرهنگ اسم ها

اسم: حسان (پسر، دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hesān) (فارسی: حِسان) (انگلیسی: hesan)
معنی: بسیار نیکو، بسیار خوب، نیکروی، ( اَعلام ) حسان ابن ثابت [قرن اول هجری] شاعر عرب ملقب به «شاعر پیامبر» بعدها از هواداران معاویه شد، ( در اعلام ) حسان بن ثابت شاعر رسول اکرم ( ص )، زیبارویان، نیکوان

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حِسَانٌ: زنان زیبا روی - جمع حسناء
ریشه کلمه:
حسن (۱۹۴ بار)
«حسان» جمع «حسن» (بر وزن چمن) به معنای «خوب و زیبا» است.

ویکی واژه

جِ حسن و حسناد؛ نیکوان، خوبرویان.

جملاتی از کلمه حسان

نام کفش قلزم احسان کنی وصف به بحر گهر افشان کنی
فلا تغفل عن الاحسان فیها فلا تدری السکون متی یکون
-توصیف بازار و اصناف قزوین/ احسان اشراقی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال پی ام سی فال پی ام سی فال آرزو فال آرزو