شلوغ به معنای جایی است که در آن تعداد زیادی از افراد به طور همزمان حضور دارند و این تجمع به نوعی ازدحام و انبوهی از جمعیت منجر میشود. این واژه به خوبی نمایانگر حالتی از زندگی اجتماعی است که در آن افراد در فضایی مشترک گرد هم آمدهاند و این میتواند به دلایل مختلفی از جمله برگزاری رویدادهای فرهنگی، اجتماعی یا حتی اقتصادی باشد. در چنین مکانهایی، معمولاً احساس شور و نشاطی در میان مردم حس میشود، چرا که تعاملات اجتماعی و تبادل نظرها به وفور انجام میگیرد. شلوغی میتواند در مکانهایی چون بازارها، جشنوارهها، کنسرتها و یا حتی خیابانهای اصلی شهرها مشاهده شود. در واقع، حضور انبوهی از مردم در یک مکان خاص میتواند به عنوان نشانی از زندگی پرتحرک و پویایی جامعه تلقی شود. اما این وضعیت همچنین میتواند چالشهایی را به همراه داشته باشد، از جمله مشکلات ترافیکی، افزایش آلودگی صوتی و دشواری در دسترسی به خدمات.
شلوغ
لغت نامه دهخدا
- شلوغ بودن سر کسی؛کثرت مشغله و گرفتاری. ارباب رجوع فراوان داشتن. در برابر این ترکیب «خلوت شدن...» بکار میرود. ( فرهنگ لغات عامیانه ).
|| پرحرف. ( فرهنگ فارسی معین ). || هرج و مرج. ( یادداشت مؤلف ). سر و صدا. غوغا. ازدحام:
تو میگویی قیامت هم شلوغ است...ایرج میرزا.- شلوغ شدن؛ هرج و مرج و بی نظمی پیش آمدن. ( یادداشت مؤلف ).
- شلوغ کاری؛ هرج و مرج راه انداختن. ایجاد بی نظمی. ایجاد هیاهو و غوغا. ( یادداشت مؤلف ).
- || درهم و برهم کردن کارها. ( فرهنگ فارسی معین ).
- شلوغ کردن؛ هرج و مرج ایجاد کردن. سر و صداکردن. ( یادداشت مؤلف ).
- || ازدحام کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بی نظم وترتیب.
۳. پرسروصدا.
* شلوغ کردن: (مصدر لازم )
۱. سر و صدا کردن.
۲. نظم و ترتیب جایی را برهم زدن.
۳. [مجاز] جلوه دادن موضوعی بزرگ تر از آنچه هست، اغراق کردن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - ازدحام انبوهی مردم. ۲ - سر و صدا غوغا. ۳ - ( صفت ) جنجالی پر هیاهو: آدم شلوغی است. ۴ - پر حرف.
ویکی واژه
جمله سازی با شلوغ
گفتند که کارها شلوغ است وین کهنه چراغ بیفروغ است
تو میگویی قیامت هم شلوغست؟ تمامِ حرف مُلّاها دروغ است؟