ذهن

ذهن

ذهن به مجموعه‌ای از فرآیندهای شناختی، احساسی و رفتاری انسان اطلاق می‌شود که شامل تفکر، یادگیری، حافظه و ادراک می‌باشد. این عملکردها به ما اجازه می‌دهند تا اطلاعات را پردازش کرده، تصمیم‌گیری کنیم و تجربیات خود را تحلیل کنیم. همچنین، نقش مهمی در شکل‌گیری شخصیت و رفتارهای اجتماعی ایفا می‌کند. بهبود عملکرد آن نیازمند ترکیبی از فعالیت‌های جسمی و ذهنی است. ورزش منظم، خواب کافی، تغذیه سالم و تمریناتی مانند مدیتیشن و حل معماها می‌توانند به تقویت حافظه و تمرکز کمک کنند. همچنین، یادگیری مهارت‌های جدید و افزایش آگاهی ذهنی از دیگر راه‌های مؤثر در بهبود عملکرد ذهنی محسوب می‌شود.

لغت نامه دهخدا

ذهن. [ ذِ ] ( ع اِ ) فهم. دانست. عقل. دریافت. ( منتهی الارب ). هوش. ( قاضیخان بدر محمد دهار ). خرد. زیرکی. فهم. ( منتهی الارب ). تیزی خاطر. ( منتهی الارب ). یاد و هوش. قوت درک. قوه مستعده اکتساب حدود و آراء. فهمیدگی. ( غیاث ). قدرت مدرکه. ( غیاث ). زکن. ( زوزنی ). ذکاء.یاد. حفظ. یادداشتن. یادداشت قلب. ( منتهی الارب ). روع. ج، اذهان:
نرود هیچ خطا بر دل و اندیشه تو
کز خطا دور ترا ذهن و ذکای تو کند.منوچهری.این همه رنج و غم از خویشتنم باید دید
تا چرا طبع و دلم مایه هر ذهن و ذکاست.مسعودسعد.لعبتانی که ذهن من زاده است
لهورا از جمال کاشانیست.مسعودسعد.ذهن تو بیک فکرت ناگاه بداند
وهمی که نهان باشد در پرده اسرار.؟ ( ازکلیله ودمنه ).دشمنند این ذهن و فطنت را حریفان حسد
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا.خاقانی. || توانائی. ( منتهی الارب ). || پیه. و صاحب غیاث گوید در فارسی بمعنی ته و باطن ( ؟ ) و بیت ذیل را از اشرف نامی مثال آورده است:
بسان آینه از ساده لوحیم خبری
بذهن نیست مرا هر چه هست ذر ذهن است.
|| کندذهن. بلید. || کندی ذهن؛ بلادت. || در لغت نامه های نوشته شده در هند آید که: ذهن کشتی، فارسی است و بمعنی بجا ماندن کشتی باشد بسبب نبودن باد. و بعضی مینویسند، بمعنی خاک دریاست، که لنگر درآن بند شودو کشتی وا ایستد، چه ذهن در محاوره بمعنی خاک خوب است که نهال در آن زود میگیرد و بیت ذیل را از تأثیرشاهد می آورند:
دلیل بود طپیدن بوصل دلبر ما
بذهن کشتی ما سخت خورد لنگر ما.
و نیز محمدعلی ماهر گفته است:
دراصطلاح بی باد کشتی است ذهن یعنی
چون ذهن تو معطل ادراک مدعا را.؟ ( از آنندراج ).
ذهن. [ ذِ / ذَ هََ ] ( ع مص ) ذهننی عنه؛ فراموش گردانید مرا از آن. || غالب آمدن کسی را در تیزی خاطر و حفظ قلب. ( منتهی الارب ). و جرجانی در تعریفات گوید: قوة للنفس تشمل الحواس الظاهرة و الباطنة، معدة لاکتساب العلوم. و باز گوید: هو الاستعداد لادراک العلوم و المعارف بالفکر. ( تعریفات جرجانی ). قوت استعدادی است نفس را در اکتساب حدود و رایها. ( اساس الاقتباس ص 409 ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسر ذال و سکون هاء. و هر دو بفتحه نیز آمده. زیرک بودن. و یاد داشتن و قوت و تیزی خاطر چنانچه در کشف اللغات بیان کرده. و اذهان جمع آن است. و در عرف علماء بر چند معنی اطلاق شود. یکی نیروئی است مر روان آدمی را که فراهم شده است برای اکتساب آراء. یعنی علوم تصوریه و تصدیقیه بعبارة اخری این نیرو را آفریدگار عز اسمه در روان آدمی فراهم فرموده برای اکتساب یا آنکه بصیغه اسم فاعل و گوئیم این نیرو فراهم آورنده است مر روان آدمی را برای اکتساب. چنانچه ازاطول و مطول مستفاد میگردد. و اما آنچه در شرح هدایه نحو گفته که ذهن قوه ای است نفسانیه که بواسطه آن حاصل میشود تمیز بین امور خوب و زشت و صواب و خطا ویا قوه ٔای است فراهم شده برای اکتساب تصورات و تصدیقات و یا قوه ای است که نفس را برای اکتساب علوم فراهم میسازد پس باز گشت تمام این گفتارها بسوی همان معنی باشد که در بالا ضمن تعریف ذهن بیان شد. معنی دیگر ذهن نفس است معنی دیگر آن عقل است که در مقابل نفس ایراد میشود. و عقل جوهری است مجرد و غیر متعلق ببدن از حیث تدبیر و تصرف و به هر سه معنی مذکور سید سند در حاشیه خطبه شرح شمسیه تصریح کرده و گوید: ذهن قوه ای است فراهم شده برای اکتساب آراء و حدود و گاه از آن بعقل و گاه بنفس تعبیر کنند - انتهی. و مقصود از آراء تصدیقات و از حدود تصورات باشد و قید اکتساب برای احتراز از قوای عالیه است چه علوم قوای عالیه حضوری است و مکتسبه نیست. معنی دیگر ذهن مدارک عقل و قوای آن و مبادی عالیه بتمامی است چه وجود ذهنی عبارت از حصول در یکایک از مدارک و قوی و مبادی مذکوره میباشد چنانچه در شرح هدایه نحو گفته است و مطلوب بعقل نفس است و اطلاق عقل بر نفس جائز باشد چنانچه در ضمن معنی لفظ عقل شرح آن داده شود و مؤید این معنی است آنچه در پاره ای از حواشی شرح تجرید گفته شده که وجود ظلی تصور نرود جز در قوای دراکه و به این مناسبت باشد که وجود ذهنی نام نهاده شده و وجود اصلی نمی باشد مگر بیرون از قوای دراکه پس لفظ خارج در مقابل ذهن است -انتهی. و قوای دراکه عبارت از قوای عالیه و سافله است چنانچه مولوی عبدالحکیم در حاشیه شرح شمسیه در مبحث قضیه خارجیه گوید: المقصود بالخارج فی قولهم قد تعتبر القضیة المحصورة بحسب الخارج هو الخارج عن المشاعر. و المشاعر هی القوی الدراکة ای النفس و آلاتها بل جمیع القوی العالیة و السافلة -انتهی. و اما آنچه در شرح هدایه نحو گفت است که قیل الذهن قوة دراکه تنتقش فیها صور المحسوسات و المعقولات. مرادش به این قوه نفس است نزد کسی که رای او بر آن است که صور محسوسات و معقولات بتمامی در نفس آدمی نقش بندد اما نزد کسانی که رای آنان بر آن است که صور کلیات و جزئیات مجرده در نفس مرتسم میشود و صور جزئیات مادیه در آلات نفس مرادشان به این قوه نفس و آلات و قوای نفس که عبارت از قوای سافله است میباشد و از آنچه علمی در حاشیه شرح هدایه در مبحث وجود گفته مفهوم میشود که گاهی ذهن گویند و از آن قوای عالیه طلبند و گاهی هم ذهن گویند و مرادشان مجموع عالیه و سافله باشد.

جملاتی از کلمه ذهن

شوقی، که چو گل دل شکفاند، عشق است ذهنی، که رموز عشق داند، عشق است
تا این غزل ز خامه صائب نبست نقش روشن نشد که ذهن کند روشن آینه
در حسن قدسیان برمد ذهن ما ولی این شاهدان با نمک از خاک دیگرند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال راز فال راز فال سنجش فال سنجش فال پی ام سی فال پی ام سی