بیختن

کلمه بیختن در زبان فارسی به معنای افکندن یا پاشیدن است و معمولاً در اشکال مختلفی به کار می‌رود. این واژه به عنوان یک فعل ناگذر، فعل‌هایی که به مفعول احتیاج ندارند مورد استفاده قرار می‌گیرد و در زمان‌های گوناگون صرف می‌شود. لازم است که این کلمه به درستی و بدون هیچ‌گونه حروف اضافی نوشته شود. شکل صحیح آن بیختن است و باید از نوشتن آن به شکل‌های نادرست مانند این واژه با ی غیر ضروری پرهیز کرد. برای ایجاد حالت‌های مختلف، می‌توان پیشوندها یا پسوندهای متفاوتی به این کلمه افزود.

لغت نامه دهخدا

بیختن. [ ت َ ] ( مص ) مصدر دوم غیرمستعمل آن بیزیدن. بیخ. بیز. بیزیدن است. ( از یادداشت بخط مؤلف ). غربال کردن و پرویزن کردن. ( آنندراج ). غربله.نخل. تنخل. انتخال. ( منتهی الارب ). غربال کردن. سرندکردن. الک کردن. چیزی خشک و خرد را از الک و غربال و مانند آنها بیرون کردن تا نخاله از نرمه جدا شود. ( یادداشت بخط مؤلف ). در پهلوی «وختن » از ریشه اوستایی «وئج » ( تاب دادن. جنباندن ). ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). پهلوی «ویختن »، بیزیدن. چیزی را از غربال گذراندن

فرهنگ معین

(تَ ) [ په. ] (مص م. ) ۱ - الک کردن، ۲ - غربال کردن.

فرهنگ عمید

چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، چیزی را غربال کردن، چیزی را از موبیز رد کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( بیخت بیزد خواهد بیخت ببیز بیزنده بیخته ) چیزی را از غربال گذراندن نرم. چیزی را از مو بیز بیرون کردن.

ویکی واژه

الک کردن،
غربال کردن.

جملاتی از کلمه بیختن

ز لب نوش خندان شکر ریختند ز مو مشک بر نسترن بیختند
پیش ما صد پرده را آویختند جلوه های آتشین را بیختند
سپاه دو کشور بهم ریختند تو گوئی که آتش بهم بیختند