بیوفایی

بی‌وفایی، به‌عنوان یک صفت و مفهوم اخلاقی، به معنی نقض عهد و پیمان و عدم پایبندی به تعهدات است. این واژه که در مقابل باوفایی و وفاداری قرار می گیرد، بیانگر نوعی زنهارخواری و شکستن اعتماد است که می‌تواند بنیان روابط فردی و اجتماعی را سست نماید. بر اساس منابع معتبر لغوی همچون ناظم‌الاطباء، این اصطلاح مترادف با بدعهدی دانسته شده و حالتی را توصیف می‌کند که در آن فرد به عهد و پیمان خود پایدار نمی‌ماند.

در بستر فرهنگی و ادبیات فارسی، بی‌وفایی همواره به‌عنوان رذیلتی اخلاقی مورد نکوهش قرار گرفته است. شاعران و نویسندگان بزرگ، وفاداری را ستوده و بی‌وفایی را مایه تباهی روابط انسانی معرفی کرده‌اند. این مفهوم تنها به روابط عاطفی محدود نمی‌شود، بلکه هرگونه تخطی از تعهدات در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را نیز در بر می‌گیرد. هنگامی که اعتماد، که سرمایه اصلی هر رابطه‌ای است، از بین برود، ترمیم آن بسیار دشوار خواهد بود.

پیامدهای بی‌وفایی می‌تواند بسیار گسترده و ویرانگر باشد. این عمل نه‌تنها باعث رنجش و دلسردی افراد می‌شود، بلکه اعتماد عمومی در جامعه را نیز مخدوش می‌سازد. در سطح کلان، بی‌وفایی می‌تواند به بی‌اعتمادی اجتماعی، کاهش سرمایه اجتماعی و در نهایت، اختلال در نظم و انسجام جامعه بینجامد. بنابراین، پایبندی به عهد و پیمان و پاسداری از وفاداری، نه‌تنیک فضیلتی فردی، بلکه ضرورتی اجتماعی برای حفظ ثبات و آرامش در زندگی جمعی به شمار می‌آید.

لغت نامه دهخدا

بی وفایی. [ وَ ] ( حامص مرکب )صفت بی وفا. بدعهدی. ( ناظم الاطباء ). مقابل باوفائی ووفاداری. زنهارخواری. ( یادداشت مؤلف ):
که دانست از تومرا دید باید
بچندان وفا اینهمه بی وفایی.فرخی.هر روز جهان به جانرباییست
انصاف ده این چه بی وفاییست.نظامی.چون کز تو وفاست بی وفایی
پیش تو خطاست بی خطایی.نظامی.شد دشمن تو ز بی وفایی
چون بازبرید از آشنایی.نظامی.بخوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفاییها
که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی.حافظ.نمی خورید زمانی غم وفاداران
ز بی وفایی دور زمانه یاد آرید.حافظ.مگر که لاله بدانست بی وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد.حافظ.|| ناسپاسی. || غدر و خیانت. || ناپایداری. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

صفت بیوفا ٠ بد عهدی ٠ مقابل با وفائی و وفاداری ٠ زنهار خواری ٠ یا ناسپاسی ٠ با غدر و خیانت ٠ یا ناپایداری ٠

جمله سازی با بیوفایی

چون کرد به بیوفایی عمر نگاه کنجی بنشست و از جهان دست بشست
کنون که اهلی ما راست بیوفایی کار نه کار او بود این کار دیگری باشد