دواوین

دواوین‌ جمعِ واژه‌ی دیوان است که در زبان و متون کهن فارسی به‌کار رفته است. در معنای اداری و تاریخی، دواوین به ادارات، دفترها یا وزارتخانه‌های دوران گذشته اطلاق می‌شده که امور مالی، اداری و نظامی را سامان می‌داده‌اند. همچنین، در متون تاریخی از دواوین به‌عنوان دفترهای محاسباتیِ درآمد و هزینه‌های حکومتی یاد شده که ثبت مستغلات و مالیات در آن‌ها انجام می‌گرفته است.

در حوزه‌ی ادبیات، به مجموعه‌های شعر شاعران اشاره دارد که حاوی اشعار مدوّن و ترکیبات ادبی است. علم دواوین نیز دانشی تخصصی محسوب می‌شود که به بررسی اشعار از جنبه‌های گوناگونِ زبانی، ادبی و بلاغی می‌پردازد. این دانش شامل تحلیل ساختار نحوی، صرفی، معنایی و نیز درک ظرافت‌های ادبی و تناسب‌های موجود در ابیات فارسی و عربی است.

فایده‌های اصلی این علم عبارت‌اند از: کمک به درک متون کهن از طریق تسلط بر قواعد زبان عربی و فارسی، توانایی تحلیل معنای ابیات با توجه به ترکیب‌های واژگانی و اعراب آن‌ها، و همچنین به‌کارگیری اشعار مناسب در جایگاه‌های ادبی و فرهنگی. این دانش، پایه‌ای اساسی برای پژوهش در حوزۀ ادبیات کلاسیک و متون تاریخی به‌شمار می‌رود.

لغت نامه دهخدا

دواوین. [ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ دیوان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). اداره و دفتر کار وزارتخانه در قدیم. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به دیوان شود. || ج ِ دیوان به معنی دفتر محاسبه. دفتر حساب. دفتر عمومی برای ثبت درآمد و هزینه. ( از یادداشت مؤلف ): و نزل و ربع این مستغلات به دواوین سلاطین نمی دهی. ( سندبادنامه ص 166 ). عمران بن هرون همدانی انکار مساحت ضیاع خود کرد به نزدیک بعضی از والیان و حاکمان دواوین. ( ترجمه تاریخ قم ص 106 ). || فراهم آمدنگاه کتب و کتابت که در آن لشکریان و اهل عطیه مکتوب باشند. ( آنندراج ). رجوع به دیوان شود. || کتاب و رساله شعر هر شاعر. ( یادداشت مؤلف ).
- علم دواوین؛ عبارت است از معرفت اشعار مدونه و ترکیب مصنوعه به اعتبار ترکیب و معنی و اعراب و بنا و سایر رموز و اشارات و عموم لطایف و مناسبات آن. این علم سه فایده دارد: اول آن که علم به کتابت و سنت به واسطه آنکه عربی الدلاله اند موقوف است بر نحو و صرف و لغت و غیر آن از اقسام عربیت و جمیع این اقسام بر دواوین عرب موقوف، زیرا که دلایل همه از آنجاست. و فایده دوم، وظیفه صاحب این علم آن است که اول معانی مفردات کلمات را معلوم و بعد از آن به حسب ترکیب، معنی بیت را درک کند. و در وجوه اِعراب کلمات اشعار تأویل نماید. فایده سوم، ذکر اشعار لطیفه و ابیات سایره از عربی و فارسی مناسب در هر مقام. ( از نفایس الفنون قسم 1 صص 73-74 ).

فرهنگ معین

(دَ ) [ معر. ] (اِ. ) جِ دیوان.

فرهنگ عمید

= دیوان۱

فرهنگ فارسی

جمع دیوان
( اسم ) ۱ - وزارت خانه ( در قدیم ). ۲ - اداره ( در قدیم ). ۳ - دفتر خانه. ۴ - دفتر محاسبه دفتر حساب دفتر عمومی برای ثبت در آمد و هزینه. ۵ - خزانه داری ۶ - دولت یا دیوان انشائ ادارهای که از طرف شاه اسناد رسمی صادر و مکاتبات دولتی را اداره میکرد ( پیش از مغول ). یا دیوان استیفائ استیفائ. یا دیوان بلخ گویند در شهر بلخ قاضیان احکام نادرستی صادر می کردهاند بیگناهان را بزه کار و گناهکاران را معصوم جلوه میدادند از این رو دیوان بلخ مثل هر دادگاه و محکمهای شده که احکام آن بر خلاف حق باشد. یا دیوان تمیز دیوان کشور. یا دیوان دادرسی کشور دیوان کشور. یا دیوان زمام دفتر خانه ای که در آن دفاتر محاسبات مداخل و مخارج را نگه میداشتند. یا دیوان عرض وزارت جنگ ( در قدیم ). یا دیوان کشور دیوان عالی تمیز عالی ترین محکمه دادگستری که نقض و ابرام آرائ صادر از محاکم پایینتر و حل اختلافات دادگاههای دادگستری و مراجع غیر دادگستری و رفع اختلافات موسسات دولتی را بعهده دارد. یا دیوان محاسبات ادارهای در وزارت دارایی که برسیدگی بحسابهای کل کشور و تهیه و تنظیم لایحه تفریغ بودجه موظف است و شامل پنج شعبه میباشد که هر یک دارای سه تن مستشار است. یا دیوان مظالم عدلیه ( قاجاریان ). یادیوان مالک اداره ای که نظارت امور ایالات مملکت در آن متمرکز بود.

ویکی واژه

جِ دیوان.

جمله سازی با دواوین

هلا خموش که دیوان دف تو تر کردند کانیس دفتری و طالب دواوینی
نه پیش من دواوین است و دفتر نه عیسی را عقاقیر است و هاون
دگر تا شود پیش اهل تناسخ جهان از دواوین اشعار خالی