خوشگذرانی

لغت نامه دهخدا

خوش گذرانی. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ذَ ] ( حامص مرکب ) عیاشی. تن پروری. تعیش.

فرهنگ فارسی

۱ - عیاشی ۲ ٠ - تن پروری بیماری.

جمله سازی با خوشگذرانی

«الفی» مردی که همیشه در حال خوشگذرانی بوده و با زنان زیادی رابطه داشته شروع به درک عواقب شیوه زندگی خود می‌کند و…
مثلاً علاقه‌مند بودن امین به شکار، و پرداختن به خوشگذرانی، و ترک امور حکومتی، از جمله مواردی است که مورخان زیادی بر آن اتفاق دارند.
کانر مید(متیو مک‌کانهی) مرد خوشگذرانی است که با دختران زیادی رابطه داشته است. برادر او پل که می‌خواهد ازدواج کند او را برای جشن عروسی خودش دعوت می‌کند او که با ازدواج مخالف است تمام سعی خود را برای برهم زدن ازدواج برادرش می‌کند.
شهر اکراگاس با پیرایه‌ای از ساختمان‌های مجلل و بناهای عالی خصوصی و عمومی در زیبایی از یونان کمتری نداشت. ثروت و کامیابی، عیش و خوشگذرانی، زندگی پرتجمل و اعیان منشانه مردم اکراگاس بتقریب ضرب‌المثل خاص و عام می‌شد.
اسپینوزا از جوانی دچار بیماری سل بود و تقریباً تمام عمر ناچار شد از یک رژیم سخت غذایی پیروی کند. اهل خوشگذرانی و معاشرت نبود. در نهایت سادگی می‌زیست و مبلغ مستمری را که بنابر وصیت دوستش یان دویت دریافت می‌کرد، خود از پانصد گولدن در ماه به سیصد گولدن در سال کاهش داد. اسپینوزا در ۲۱ فوریه ۱۶۷۷ در ۴۴ سالگی در لاهه چشم از جهان فروبست. اسپینوزا در صحن نیو کرک مسیحیان در لاهه دفن شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی استخاره کن استخاره کن