تاختن

کلمه تاختن به معنای هجوم آوردن، حمله کردن یا به سرعت حرکت کردن است. این واژه در زمینه‌های مختلفی مانند جنگ، مسابقات و حتی در توصیف رفتارهای روزمره به کار می‌رود. وقتی از تاختن صحبت می‌کنیم، به حالتی اشاره داریم که فرد یا گروهی به سرعت و با نیروی زیاد به سمت هدفی حرکت می‌کند.

به عنوان مثال، در جنگ‌ها، این واژه به معنای حمله به دشمن و تلاش برای تسلط بر منطقه‌ای خاص است. در ورزش، به ویژه در رشته‌هایی مانند اسب‌دوانی، تاختن به معنای دویدن سریع و رقابت برای کسب پیروزی است. همچنین، در زبان محاوره‌ای، این واژه می‌تواند به معنای حرکت سریع و بی‌پروا در شرایط مختلف به کار رود.

به طور کلی، تاختن به نوعی حرکتی پرانرژی و پرسرعت اشاره دارد که می‌تواند در زمینه‌های مختلفی از جمله نبرد، ورزش و حتی در زندگی روزمره نمود پیدا کند. این واژه به ما این امکان را می‌دهد که شدت و سرعت عمل را به خوبی توصیف کنیم و در عین حال نشان دهیم که فرد یا گروهی با اراده و قدرت به سمت هدفی مشخص در حال حرکت است.

لغت نامه دهخدا

تاختن. [ ت َ ] ( مص ) این لفظ در پهلوی هم تاختن و در اوستا «تک » و «تچ »، در سنسکریت هم تچ است که اکنون در زبان ولایتی مازندران موجود است با تبدیل «چ » به جیم... ( فرهنگ نظام )... پهلوی تاختن از اوستا «تچ » ( دویدن )... ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). دواندن. راندن. ( از ولف صص 231 - 232 ). مصدر دیگرآن تاز و تازش است. بسرعت راندن. تند راندن. بسرعت رفتن. اسب را بشدتی هرچه تمامتر دوانیدن. سخت دویدن.سخت دوانیدن: صلت؛ تاختن اسب. عبط الفرس؛ اسب را تاختن چندانکه عرق آورد. ( از منتهی الارب ):
آهو همی گرازد گردن همی فرازد
گه سوی کوه تازد گه سوی راغ و صحرا.کسائی.از این تاختن رنجه شد اردشیر
بدید از بلندی یکی آبگیر.فردوسی.ابا گوی و چوگان بمیدان شویم
زمانی بتازیم و خندان شویم.فردوسی.بگفتار او سر برافراختند
شب و روز یکسر همی تاختند.فردوسی.بیفکند برگستوان و بتاخت
بگرد سپه چرمه اندرنشاخت.فردوسی.برون تاخت زآنجای مانند گرد
درفشی پس پشت او لاجورد.فردوسی.بگفت این وز آن پس برانگیخت اسب
پس او همی تاخت ایزدگشسب.فردوسی.به پیش گو پیلتن تاختند
ز شادی بر او آفرین ساختند.فردوسی.بگفت این و برکند از جای اسب
همی تاخت برسان آذرگشسب.فردوسی.بفرمود کز نامداران روم
کسی کو بتازد به بر و به بوم.فردوسی.بفرمود تا پیش او تاختند
بر رودسازانْش بنشاختند.فردوسی.بغار و بکوه و بهامون بتاخت
به تیر و به شمشیر و نیزه بساخت.فردوسی.بهر سو، ز باران همی تاختند
بدشت اندرون خیمه ها ساختند.فردوسی.به بستور فرمود تا برنشست
میان یلی، تاختن را ببست.فردوسی.بدستوری شاه پیروزبخت
بتازم پس ترک بدخواه سخت.فردوسی.بفرمود و گفت ای گو سرفراز
یکی تا بر شاه ترکان بتاز.فردوسی.بتازیم و نزدیک پیران شویم
به تیمار و درد اسیران شویم.فردوسی.بیا تا من و تو به آوردگاه
بتازیم هر دو به پیش سپاه.فردوسی.

فرهنگ معین

(تَ ) (مص ل. ) ۱ - تند رفتن، دویدن. ۲ - هجوم کردن. ۳ - غارت کردن.

فرهنگ عمید

۱. دویدن.
۲. تند رفتن.
۳. حمله بردن.
۴. (مصدر متعدی ) دواندن، به تاخت درآوردن.
۵. (مصدر متعدی ) اسب دواندن.

فرهنگ فارسی

( تاخت تازد خواهد تاخت بتاز تازنده تاخته تازش ) ۱ - ( مصدر ) بسرعت رفتن سخت دویدن.۲- هجوم کردن حمله بردن. ۳- ( مصدر ) تازاندن بتاخت بردن. ۴- غارت کردن تاراج کردن. ۵- راندن فراری ساختن بیرون کردن. ۶- بسرعت فرستادن ( نامه و خبر ): آگهی تاختن.

ویکی واژه

تند رفتن، دویدن.
هجوم کردن.
غارت کردن.

جمله سازی با تاختن

پس اندر دو منزل همی تاختند مر او را گرفتن همی ساختند
در ۶۷۸/۶۷۹ پ. م کیمریان به رهبری تئوشپا به مرزهای آشور تاختند و اسرحدون در جنگی در آسیای کوچک آنان را شکست‌داد. البته دسته‌ای از کیمریان در سپاه آشور در جایگاه مزدوری خدمت می‌کردند. می‌نماید که اسرحدون سرانجام از در آشتی با کیمریان درآمده‌باشد. پس از آن وی چند لشکرکشی به جنوب شرقی آسیای کوچک نمود.
سیلاب دیده ام ز فراقت همه جهان بگرفت آنچنانچه ره تاختن نبود
موج ما تاگوهر دل ره به آسانی نبرد در پی این آبله بسیار باید تاختن
تاختن‌های ترکان غز وضع سیاسی ایران را به کلی دگرگون ساخت و کاکوییان را مانند دیگر نیروهای دیلمی به حالت دفاعی درآورد. هنگامی که ابن‌کاکویه در سال ۴۳۳ق (۱۰۴۱م) مرد و پسرش فرامرز در اصفهان به جای او نشست ولی ناچار شد سروری سلجوقیان را به رسمیت بشناسد.
نقش رایج در پشت سکه‌های اوکراتید دیئوسکوری است که با نیزه و سوار بر اسب در حال تاختن دیده می‌شوند. وجود این نقش در پشت سکه‌های اوکراتید احتمالاً نشان از قدردانی او از سواره نظام باختری که در پیروزهایش نقش بزرگی داشتند بوده‌است.
ز بدخواه در آشتی ساختن بترس از شبیخون و از تاختن
بشد گیو با آن سواران جنگ سه روز اندر آن تاختن شد درنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال چوب فال چوب