تأمر

فرمان راندن و مشورت کردن

در زبان عربی، تأمر به معنای یکدیگر را فرمان دادن یا تحکم کردن است. این واژه در متون قدیمی به‌عنوان نشانه‌ای از حکم‌رانی و سلطه استفاده شده است. علاوه بر معنای فرمان‌راندن، این کلمه می‌تواند به معنای مشورت کردن و تبادل نظر نیز به کار رود؛ یعنی وقتی گروهی یا افرادی درباره موضوعی تصمیم می‌گیرند و با هم همفکری می‌کنند، گفته می‌شود که آن‌ها تأمر داشته‌اند.

خداوند خرما و دارنده خرمای فراوان

واژه‌ی تامر (تامِر) در متون قدیمی به کسی گفته می‌شود که خرما دارد یا خرمافروش است. این کلمه در منابعی مانند اقرب الموارد و منتهی‌الارب به‌عنوان نشان دارنده‌ی خرمای فراوان یا مالک زمین‌های خرماخیز ثبت شده است. بنابراین، تامر هم می‌تواند صفتی برای کسی باشد که به تجارت خرما مشغول است و هم به عنوان یک اسم خاص در اسناد و متون تاریخی به کار رفته است.

کاربرد تاریخی و فرهنگی

علاوه بر معانی لغوی، تامر و تأمر در اسناد تاریخی و زندگی اجتماعی نیز کاربرد داشته‌اند. به عنوان مثال، تامر نام افرادی در گذشته بوده و گاهی با عنوان پدر یا صاحب مقام ذکر شده است. از سوی دیگر، تأمر در اسناد قضائی و ادبیات کهن به معنای تصمیم‌گیری گروهی، امیری کردن و فرمان‌رانی نیز دیده می‌شود. به این ترتیب، این واژه‌ها هم معنای عملی و روزمره داشته‌اند و هم در زمینه‌های ادبی، اجتماعی و تاریخی کاربرد استعاری یا رسمی پیدا کرده‌اند.

لغت نامه دهخدا

( تآمر ) تآمر. [ ت م ُ ] ( ع مص )مشاورت. ( از اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). مؤامره.
تامر. [ م ِ ] ( ع ص ) خداوند خرما. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دارنده خرمای فراوان. ( اقرب الموارد ). آنکه خرما دارد. خرمافروش. یقال: رجل تامر... ای ذوتمر. ( اقرب الموارد ).
تامر. [ ] ( اِخ ) از طوایف مغرب هند طبق نوشته باج پران. رجوع به ماللهند بیرونی ص 152 شود.
تامر. ( اِخ ) ابن یواکیم بن منصوربن سلیمان طانیوس اده ملقب به ملاظ. شاعر و دانشمند علوم قضائی است که بسال 1856 م. به عبدا ( لبنان ) متولد شد و پس از فراگرفتن مقدماتی به بیروت رفت و به تحصیل فقه اسلامی پرداخت و در مدرسه مارونیه و سپس در مدرسةالیهود تدریس کردو بریاست دارالانشاء محکمه کسروان نایل گشت. آنگاه عضو محکمه زحله و محکمه شوف شد. پس از آن بریاست دارالانشاء دایره حقوق استینافیه لبنان رسید. در پایان عمر خللی در شعور او راه یافت و یک سال در غفلت ودوری از مردمان بسر برد و سپس بسال 1914 م. درگذشت.( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1795 ). زرکلی در اعلام افزاید او را اشعاری است که مقداری از آنها را در دیوان ملاظ جمعآوری کرده اند. ( اعلام زرکلی ج 1 صص 161-162 ).
تامر. [ ] ( اِخ ) پدر عبداﷲ ( عبداﷲبن تامر ). رجوع به عبداﷲبن تامر و حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 274-276 شود.
تأمر. [ ت َ ءَم ْ م ُ ] ( ع مص ) یکدیگر را فرمودن. ( تاج المصادر بیهقی ). تسلط و تحکم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): تأمر القوم؛ حکم کرد بعض آن مر بعض را. ( منتهی الارب ). امیری کردن. ( زوزنی ). || مشورت کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

( تأمر ) (تَ أَ مُّ ) [ ع. ] (مص ل. ) فرمان راندن.
(مِ ) [ ع. ] (ص. ) خرمافروش.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) نیک نگریستن در نگرستن اندیشه کردن اندیشیدن. ۲- ( اسم ) درنگ. ج: تاملات.
پدر عبدالله است ٠

فرهنگ اسم ها

اسم: تامر (پسر) (عربی) (تلفظ: tamer) (فارسی: تامِر) (انگلیسی: tamer) 
معنی: خداوند خرما
 

ویکی واژه

فرمان راندن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت