لغت نامه دهخدا
ششماهه. [ ش َ / ش ِ هََ / هَِ ] ( ص نسبی ) شش مهه. آنکه شش ماه دارد. آنچه شش ماه مدت دارد: مگر شش ماهه بدنیاآمده ای ؟! ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به شش مهه شود.
ششماهه. [ ش َ / ش ِ هََ / هَِ ] ( ص نسبی ) شش مهه. آنکه شش ماه دارد. آنچه شش ماه مدت دارد: مگر شش ماهه بدنیاآمده ای ؟! ( از یادداشت مؤلف ). رجوع به شش مهه شود.
شش مهه آنکه شش ماه دارد. آنچه شش ماه مدت دارد.
semestre
💡 رهی سخت دشوار ششماهه بیش همه کوه و دریا و بیشست پیش
💡 یکی ماهه نشاط و نیک بختی ببردی یادشان ششماهه سختی
💡 از تیر ظلم حرمله، دردا که شد شهید ششماهه طفل بی گنه شیرخوارتو
💡 شیرخوار ناز پستان امید اصغر ششماهه شاه شهید
💡 یاد آمد آن زمان کان کودک ششماهه را نزد او بردند با تاب قلب فکار
💡 صغیر ششماهه را ز خیمه چون قصر ماه به جانب کوفیان ببرد در رزمگاه