در به در

فردی مجرد که در این شهر غریب زندگی می‌کند، به شدت در به در دنبال خانه جدید است. او به عنوان یک دانشجو، تمام تلاشش را می‌کند تا به تحصیلاتش ادامه دهد و همزمان کار کند تا هزینه‌های زندگی‌اش را تأمین کند.

اما حالا که صاحب خانه‌اش او را جواب کرده، احساس ناامیدی و سردرگمی بیشتری دارد. در به در بودن او نه تنها به خاطر جستجوی خانه، بلکه به خاطر تنهایی و بی‌پناهی در این شهر بزرگ است. او هر روز به محله‌های مختلف سر می‌زند و با امید پیدا کردن یک مکان مناسب، در به در می‌گردد.

دغدغه‌های مالی و تحصیلی نیز بر دوش او سنگینی می‌کند و این فشارها باعث می‌شود که احساس کند هیچ‌کس در این شهر غریب او را درک نمی‌کند. او امیدوار است که روزی بتواند به آرامش برسد و از این وضعیت رهایی یابد.

فرهنگ معین

(دَ. بِ. دَ ) (ص مر. ) کسی که از خانه و خاندان خود آواره شده.

فرهنگ عمید

۱. آواره، بی خانمان، کسی که از خانه و مسکن خود رانده و آواره شده باشد.
۲. (قید ) از این در به آن در، از یک خانه به خانۀ دیگر، در همه جا.
* دربه در شدن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز] سرگردان شدن.

ویکی واژه

کسی که از خانه و خاندان خود آواره شده.

جملاتی از کلمه در به در

گر وفایی درین گدا بودی این چنین در به در چرا بودی؟
از ملک ازل سوی ابد رخت کشیدیم آری چه کنم قسمت ما در به دری بود
گه بر در بتخانه ام گه در حریم خانقه القصه گردم در به در دایم به جست و جوی تو
ماه از هوس دیدن روی تو چو خورشید از روزنه در خانه و از در به در افتاد
تا گل روی تو آرام و قرارم بربود به هوایت چو نسیم سحری در به درم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم