خاتم به سیگیل اشاره دارد که سمبلی است که در سحر و جادو به کار میرود. سیگیل به هر نوع شکل تصویری از یک جن یا روح اطلاق میشود که از طریق آن، ارتباط برقرار شده یا آن موجود احضار میگردد. این واژه از کلمه لاتین سیگولوم به معنای مهر نشأت گرفته و ممکن است ریشهاش به واژه عبری سگولا به معنای طلسم برگردد. معنای کنونی این اصطلاح به سحر و جادو در دوره رنسانس مرتبط است. به طور معمول، سیگیلها اشکالی هستند که ساحران برای برقراری ارتباط با جنها و ارواح از آنها استفاده میکنند. بسیاری از کتابهای سحر که به نام گریموار شناخته میشوند، شامل چنین اشکالی هستند. به عنوان مثال، کلید کوچکتر سلیمان شامل سیگیل ۷۲ جن سلیمان است. این سیگیلها معمولاً به عنوان نام واقعی روحها عمل کرده و به ساحر قدرت کنترل آنها را میدهند. یکی از روشهای رایج برای تهیه سیگیل، استفاده از مربع جادویی است. در این روش، نام روحها به اعداد تبدیل شده و این اعداد بر روی مربع جادویی قرار میگیرند. با اتصال این اعداد به یکدیگر، سیگیل شکل میگیرد. این روش شباهت زیادی به بازی سودوکو دارد.
خاتم
لغت نامه دهخدا
خاتم. [ ت َ / ت ِ ] ( ع اِ ) بکسر تاء و بفتح آن انگشتری. ( غیاث اللغات ). و این مؤلف نویسد که مختار فصحای عجم بفتح است و یکی از ثقات در تألیف خود نوشته که خاتم بفتح تاءفوقانی مهر و انگشتری و جز آن که بدان مهر کنند. چه، فاعل [ بکسر ] و بفتح عین بمعنی ما یُفعل به مستعمل شود مثل العالم ما یعلم به الصانع. پس خاتم بمعنی ما یُختم به باشد و آن انگشتریست. ج، خواتیم. ( غیاث اللغات ). و بفتح و کسر تاء انگشتر که در دست کنند و فصحای عجم بفتح استعمال نمایند نه بکسر:
تا خاتم اقبال در انگشت تو کردند
بر خصم تو شد گیتی چون حلقه خاتم.امیرمعزی.چه بنای این قافیت بردَم و دِرَم و مانند آن است:
فریدون را سر آمد پادشاهی
سلیمان را برفت از دست خاتم.سعدی.که با عالم و محکم قافیه شده است. ( از آنندراج ). مهر و انگشتری نگین کنده که با آنها کاغذ و غیره را مهر کنند و در این صورت بیشتر با فتح استعمال شود. ( فرهنگ نظام ). خاتِم مانند صاحب مهر و انگشتری و بدین معنی پنج لغت دیگر آمده که از آنجمله خاتَم مانند هاجَر است. ( منتهی الارب ). بَظرَم. ( منتهی الارب ). و تختم بالخاتم یعنی انگشتری در دست کرد. ( منتهی الارب ). واز آلات و لوازم پادشاهان است بفتح تاء و کسر آن و آن را برای زینت در انگشت کنند و بدین جهت خاتم نامیده شده که مکاتیب پادشاهان بدان اختتام می یافته است. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 125 ). و رجوع به مهر سلطنتی شود:
بدهر چون صد و هفتاد سال عمر براند
گذشت و رفت و از او ماند خاتم و افسر.ناصرخسرو.زویافت جهان قدر و قیمت ایراک
او شهره نگین است و دهر خاتم.ناصرخسرو.اگر ایمانت هست و تقوی نیست
خاتم ملک بی سلیمان است.ادیب صابر.در دین پاک خاتم پیغمبران زعدل
تو خاتمی و نام تو چون نقش خاتم است.سوزنی.هر چند که مرغ زیرک آمد
بر خاتم روزگار نامم.مجیرالدین بیلقانی.مرا باد و دیو است خادم اگر چه
سلیمان نیم، حکم وخاتم ندارم.خاقانی.عشق داریم از جهان گرجان نباشد گو مباش
چون سلیمان حاضر است از تخت و خاتم فارغیم.خاقانی.مر خاتم را چه نقص اگر هست
انگشت کهین محل خاتم.خاقانی.
فرهنگ معین
(تِ ) [ ع. ] ۱ - (اِفا. ) ختم کننده. ۲ - (اِ. ) پایان، عاقبت.
(تَ ) [ ع. ] (اِ. )۱ - انگشتری. ۲ - مهر، نگین. ج. خواتم. ۳ - آخری، آخرین. ۴ - اشیایی مثل قاب عکس، جای قلم و مانند آن که بر روی آن با عاج، استخوان، فلز و چوب زینت کاری و نقش و نگار شده باشد.
فرهنگ عمید
۱. نقوش و طرح های تزیینی که با ریزه های عاج، استخوان، چوب، و فلز پدید آورده باشند و برای زینت کاری و نقش ونگار کردن قوطی، جعبه، قاب عکس، و سایر اشیای چوبی به کار می رود.
۲. [قدیمی] انگشتر، انگشتری.
۳. [قدیمی] نگین انگشتری.
۴. [قدیمی] مُهر.
۵. [قدیمی] پایان، عاقبت هرچیز.
۶. [قدیمی، مجاز] فرمان، حُکم.
فرهنگ فارسی
۱ -( اسم صفت ) ختم کننده. ۲ - ( اسم ) پایان عاقبت.
آق اولی زاده احمد افندی از شعرای متاخر عثمانی است. در ۱۱۶۸ در گذشت و دیوان مرتبی دارد.
فرهنگ اسم ها
معنی: نقش و طرح های تزیینی، آخرین، ( در صنایع دستی )، نقوش و طرح های تزیینی روی چوب، ( در قدیم ) انگشتر، مهر تایید، نگینِ انگشتر، ( در قدیم ) ( به مجاز ) فرمان، حکم و پایان، ( اَعلام ) نام شهرستانی در جنوب استان یزد
دانشنامه اسلامی
معنی یَسْتَفْتِحُونَ: طلب و آرزوی پیروزی می کنند (عبارت "کَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی ﭐلَّذِینَ کَفَرُواْ " یعنی: به خودشان مژده پیروزی بر کافران میدادند. قبل از بعثت، کفار عرب متعرض یهود میشدند، و ایشان را آزار میکردند، و یهود در مقابل، آرزوی رسیدن بعث...
ریشه کلمه:
ختم (۸ بار)
«خاتم» (بر وزن حاتم) آن گونه که ارباب لغت گفته اند، به معنای چیزی است که به وسیله آن پایان داده می شود، و نیز به معنای چیزی آمده است که با آن اوراق و مانند آن را مهر می کنند.