حاجی

این کلمه در زبان فارسی به معنای کسی است که فریضه حج را انجام داده است. این واژه به افرادی اطلاق می‌شود که به مکه رفته و مناسک حج را به جا آورده‌اند.

تعریف: حاجی به معنای کسی است که به عنوان یک مسلمان، فریضه حج را انجام داده و به این دلیل به او این عنوان داده می‌شود. حج یکی از ارکان اسلام است و هر مسلمان بالغ و توانمند باید حداقل یک بار در زندگی خود به مکه برود و مناسک آن را انجام دهد.

کاربرد: در فرهنگ ایرانی، این واژه علاوه بر معنای اصلی خود، به عنوان یک عنوان احترام‌آمیز نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال، ممکن است به یک فرد مسن یا محترم در جامعه به عنوان حاجی خطاب شود، حتی اگر او حج را انجام نداده باشد.

استفاده در زبان محاوره: در زبان محاوره و عامیانه، واژه حاجی ممکن است به عنوان یک اصطلاح محبت‌آمیز یا دوستانه به کار رود و به افراد نشان‌دهنده احترام و محبت باشد.

تاریخچه: استفاده از عنوان حاجی در فرهنگ‌های اسلامی و به ویژه در کشورهای مسلمان، ریشه در تاریخ و سنت‌های مذهبی دارد و به عنوان نشانه‌ای از دیانت و تقوای فرد شناخته می‌شود.

لغت نامه دهخدا

حاجی. ( از ع، ص، اِ ) حاج. حنیف. ( منتهی الارب ). آنکه فریضه حج گذاشته بود

فرهنگ معین

[ ازع. ] (ص نسب. ) کسی که در مکه مراسم حج به جا آورد.نک حاج. مؤنث آن حاجیه.،~ مکه (عا. ) در مورد کسی گویند که به جایی می رود و تا دیری باز - نمی گردد.

فرهنگ عمید

= حاج: حاجیان آمدند با تعظیم / شاکر از رحمت خدای رحیم (ناصرخسرو: ۳۰۰ ).

فرهنگ فارسی

کسی که در مکه مراسم حج بجا آورد حاج. توضیح استعمال این کلمه قیاسا صحیح است و گویندگان بزرگ هم آنرا بکار برده اند. یا حاجی حاجی مکه. در مورد کسی گویند که بجایی میرود و تا دیری باز نمیگردد.
صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید بیست و چهارمین تن از حکام ترک مصر

جملاتی از کلمه حاجی

ابن عرب‌شاه در سال ۸۱۱ به ناحیه خطا رفته و از شرامی حدیث شنود و از آن‌جا به خوارزم و حاجی طرخان و شبه جزیره کریمه و از آنجا به ادرنه به خدمت سلطان محمد اول شد و سلطان او را کاتب خویش کرد.
غیر از دو در اصلی، دو در فرعی دیگر نیز وجود دارد که یکی به بازار حاجی و دیگر به مسجد جامع عتیق می‌رود درگاه مانندی نیز از ضلع شمال حیاط وارد بازار شاه‌چراغ می‌شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم