تواب

تعریف لغوی:

واژه تواب از ریشه توبه گرفته شده است و به معنای بازگشت به سوی خداوند و پشیمانی از گناهان است. در زبان عربی، تواب به معنای کسی است که توبه می‌کند و به سوی خداوند برمی‌گردد.

معنی دینی:

در متون اسلامی، تواب به عنوان یکی از صفات خداوند مطرح می‌شود. خداوند در قرآن به عنوان تواب شناخته می‌شود، یعنی او کسی است که توبه بندگانش را می‌پذیرد و آنها را مورد رحمت و مغفرت قرار می‌دهد. این ویژگی نشان‌دهنده رحمت و بخشش الهی است و به مؤمنان امید می‌دهد که هرگاه از گناهی پشیمان شوند، می‌توانند به سوی خداوند بازگردند و از او طلب بخشش کنند.

توبه در اسلام:

توبه به معنای پشیمانی از گناهان و تصمیم جدی برای عدم بازگشت به آن‌ها است. در اسلام، توبه یک عمل مهم و ضروری به شمار می‌آید و مؤمنان تشویق می‌شوند که همواره به سوی خداوند بازگردند و از او طلب مغفرت کنند. آیات متعددی در قرآن به اهمیت توبه و پذیرش آن توسط خداوند اشاره دارند.

لغت نامه دهخدا

تواب. [ ت َوْ وا ] ( ع ص ) نعت است از توبه بمعنی بازگشتن از گناه، و بمعنی مهربان شدن خدای بر کسی، یقال: هو تواب علی عباده. ( منتهی الارب ). توبه پذیرنده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ابوالفتوح رازی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( السامی فی الاسامی از یادداشت ایضاً ). توبه پذیر. توبه دهنده. ( یادداشت ایضاً ). مأخوذ از «تاب اﷲ علیه » می باشد، یعنی توفیق دهنده توبه و آسان گرداننده دشواری و باز مهربان شونده بر کسی. ( ناظم الاطباء ). || توبه کننده. ( آنندراج ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بمعنی تائب یعنی توبه کننده و بازگشت کننده از گناه. ( ناظم الاطباء ): ان اﷲ یحب التوابین. ( قرآن 2 / 222 ). || ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بمعنی توبه پذیر.

فرهنگ معین

(تَ وّ ) [ ع. ] (ص. ) ۱ - توبه پذیرنده. ۲ - از صفات خداوند. ۳ - توبه کننده.

فرهنگ عمید

۱. بازگشت کننده از گناه، توبه کننده.
۲. بخشایندۀ گناه، ارزانی دارندۀ توبه، توبه پذیرنده.
۳. (اسم، صفت ) از صفات باری تعالی.

فرهنگ فارسی

توبه پذیرنده، بخشاینده گناه، توبه کننده
۱ -( صفت ) توبه پذیرنده بخشایند. گناه. ۲ - از صفات باری تعالی. ۳ - باز گردنده از گناه توبه کننده. جمع: توابین.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به معنای بسیار بازگشت کننده به سوی بندگان همراه با رحمت و از اسما و صفات الهی است.
توّاب صیغه مبالغه از ریشه «ت ـ و ـ ب» است. توبه در لغت به معنای بازگشت یا بازگشت از ناخوشایند به خوشایند است. برخی آن را بازگشت از نافرمانی یا ترک گناه به زیباترین وجه دانسته اند؛ ولی این معنا با کاربرد توبه درباره خداوند منافات داشته، معنای نخست با استعمالات قرآنی سازگارتر است. 
نسبت دادن به خدا و بنده
توبه، هم به خدا اسناد داده می شود و هم به بنده؛ با این تفاوت که توبه بنده با حرف «الی» به کار رفته و به معنای بازگشتن از گناه و نافرمانی الهی به اطاعت از وی است و توبه خدا چون از مقامی والاست با حرف «علی» به کار رفته که معمولاً در موارد علوّ به کار می رود و به معنای بازگشت خداوند به سوی بنده با رحمت است. 
در قرآن
«توّاب» از اسمای افعال الهی است که در قرآن کریم ۹ بار همراه اسم « رحیم »؛ یک بار همراه اسم « حکیم » و یک بار به تنهایی به کار رفته است. در آیاتی نیز توبه خدا به سوی بندگان به صورت فعلی (تابَ، اتوبُ، یَتُوبُ) استعمال شده است؛ همچنین در آیات دیگری با استفاده از واژه «توبه» یا «تَوْب» به توبه الهی اشاره شده است، چنان که در آیه ای با اسم «قابِلِ التَوبِ»، پذیرفته شدن توبه بندگان توسط خداوند بیان شده که خود از مصادیق توّاب بودن خداست.بر پایه روایتی از امام رضا علیه السّلام هرکس روزی ۳ بار «یا توّاب» بگوید، وسوسه از دلش زدوده و توبه اش پذیرفته می شود. برخی، آثار دیگری مانند رهایی از ستم را نیز برای تکرار این اسم شریف ذکر کرده اند. 
تبیین اسم توّاب
[ویکی اهل البیت] تواب به معنای توبه کننده است و توبه یعنی بازگشت. تواب در قرآن به دو معنا به کار رفته است:
[ویکی الکتاب] معنی تَّوَّابُ: بسیار توبه پذیر(در اصل بسیار باز گشت کننده، درمورد خدایتعالی: بسیاربه بندگانش بازگشت میکند)
ریشه کلمه: 
توب (۸۷ بار)
[ویکی اهل البیت] تواب (اسم الله). این صفحه مدخلی از فرهنگ قرآن است
توّاب، از اسما و صفات ویژه خداوند و به معنای رجوع کننده به بنده اش با فضل و رحمت خویش است، هر گاه بنده اش به طاعت او بازگردد و از گناهش پشیمان شود و هر اندازه توبه بنده تکرار شود، پذیرش او تکرار می شود.

ویکی واژه

توبه پذیرنده.
از صفات خداوند.
توبه کننده.

جملاتی از کلمه تواب

غیب دان و لطیف و بی‌چونی سترپوش و کریم و توابی
توبه کردم لیک توابم توئی عفو خواهیم لیک وهابم توئی
مقتضای اسم تواب و غفور هست جرم از ما چه می افتی تو دور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم