تهمتن

اسم تهمتن با مفاهیم قدرت، شجاعت و عظمت در ارتباط است و به عنوان یک نام با تاریخ و فرهنگ غنی ایرانی شناخته می‌شود.

معنی اسم

تهمتن به معنای کسی است که جثه‌ای قوی و نیرومند دارد و به توانایی‌های بدنی و فیزیکی او تأکید می‌کند. این نام بیانگر ویژگی‌هایی چون استقامت، قدرت و قابلیت‌های فوق‌العاده فرد است که در فرهنگ ایرانی به عنوان صفات برجسته و مورد ستایش شناخته می‌شود. این ویژگی‌ها نه تنها به معنای فیزیکی بلکه به جنبه‌های روحی و ذهنی نیز اشاره دارد، زیرا در فرهنگ ایرانی، قدرت در درون انسان نیز بسیار مهم است.

لقب رستم پهلوان شاهنامه

در ادبیات فارسی و به ویژه در شاهنامه فردوسی، تهمتن لقب مشهور رستم، یکی از قهرمانان بزرگ و پهلوانان ایرانی است. این لقب نشان‌دهنده‌ی شجاعت، قدرت و دلیری رستم در نبردها و ماجراجویی‌هاست.

فلک نهم

در برخی از متون تهمتن به فلک نهم اشاره دارد که به عنوان بزرگ‌ترین و بالاترین فلک شناخته می‌شود که بر سایر افلاک احاطه دارد.

لغت نامه دهخدا

تهمتن. [ ت َ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) مردم قوی جثه و شجاع و بی نظیر را نیز گویند چه معنی ترکیبی این لغت بی همتاتن است؛ یعنی تنی که عدیل و نظیر نداشته باشد. ( برهان ). از«تهم » + «تن » به معنی دارنده بدن قوی. ( حاشیه برهان چ معین ). قوی. نیرومند. شجاع. دلیر. ( فرهنگ فارسی معین ). بی همتا در بزرگی و حشمت و مردی و قامت. ( صحاح الفرس ). پهلوان. ( شرفنامه منیری ). معنی ترکیبی آن بزرگ تن است. ( آنندراج ). قوی جثه و شجاع و زورآور و دلاور و زبردست سهمگین و مهیب و بی نظیر و بی همتا. ( ناظم الاطباء ). تهم. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ): 
در میان مهد چشم من نخسبد طفل خواب 
تا ببینم روی آن برجیس رای تهمتن.منوچهری.هم وصف تو اندر لب ناهید مغنی 
هم نام تو بر بازوی مریخ تهمتن.شرف شفروه ( از انجمن آرا ).عاجزش کرده نورسیده زنی 
از تنی اوفتاده تهمتنی.نظامی.کدامین تهمتن بدو پادشاست.نظامی.یکی تن که درپیش صد تن بود
اگر خود تهمتن بود زن بود.امیرخسرو.|| به معنی سپهدار و لشکرکش و خداوند سپاه هم هست. ( برهان ). خداوند سپاه گران. ( شرفنامه منیری ). سپهدار و لشکرکش و خداوند سپاه. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) بندگی و فرمانبرداری کردن را نیز گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).
تهمتن. [ ت َ هََ ت َ ] ( اِخ ) از القاب رستم زال است. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ). یکی از القاب رستم است زیرا که او عظیم الجثه و شجاع و بی همتا بود. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و نیز رستم را نامند و پیلتن هم گویندش. ( شرفنامه منیری ). یکی از القاب رستم است چون که عظیم جثه بود و در مردانگی و دلاوری بی مثل و همتا بود او را به این لقب ملقب ساختند. ( فرهنگ جهانگیری ). لقب رستم زیرا که دلاور بی همتا بود. ( فرهنگ رشیدی ). از القاب رستم. ( ناظم الاطباء ). در شاهنامه تهمتن لقبی است که به رستم داده شده؛ یعنی بزرگ پیکر و قوی اندام. در واقع تهمتن معنی کلمه رستم است چه رستم نیز مرکب از دو جزء: نخست از کلمه «رئوذ» که به معنی بالش و نمو است... کلمه مذکور از ریشه فعل رئود که به معنی بالیدن است می باشد از همین کلمه است رستن و روئیدن. دوم از کلمه تهم. بنابراین رستم درست به معنی تهمتن است یعنی کشیده بالا و بزرگ تن و قوی پیکر.... ( یشتها ج 2 ص 139 ):

فرهنگ معین

(تَ هَ تَ ) (ص مر. ) ۱ - دارای تنی نیرومند. ۲ - شجاع، لقب رستم.

فرهنگ عمید

۱. تنومند، تناور، قوی جثه، نیرومند.
۲. دلیر. دراصل لقب رستم، پهلوان داستانی ایران است.

فرهنگ فارسی

لقب رستم بن زال.
تنومند، تناور، دلیری، قوی جثه، لقب رستم پهلوان
( صفت ) ۱- قوینیرومند.۲ - شجاع دلیر. ۳- ( اسم ) لقب رستم بن زال. ۴ - ( اسم ) لقب بهمن بن گشتاسب.
فلک نهم نام فلک نهم است که از همه افلاک بزرگتر است و بر همه احاطه دارد

فرهنگ اسم ها

اسم: تهمتن (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: tah (a) m tan) (فارسی: تَهمتن) (انگلیسی: tahm tan)
معنی: دارنده تن نیرومند، لقب رستم پهلوان شاهنامه، ( در قدیم ) تنومند، قوی جثه، نیرومند، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) لقبِ رستم پهلوانِ داستانی شاهنامه، ( در اعلام ) از القاب رستم زال

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:رستم (شاهنامه)

جملاتی از کلمه تهمتن

برانگیخت آن پیلتن را ز جای تهمتن هم آن کرد کاو دید رای
همان رای زد با تهمتن بر آن چنین تا رخ روز شد در نهان
ز نام تهمتن کم گو ز دستان داستان کم جو که‌درچاه وقفس جویی چوجویی رستم و زالش
تهمتن همی رفت نیزه به دست چو بیرون شد از جایگاه نشست