بی جهت

لغت نامه دهخدا

بی جهت. [ ج َ هََ ] ( ص مرکب، ق مرکب ) بی سبب و بدون دلیل. بیهوده. ( ناظم الاطباء ). بی علت.

فرهنگ معین

(جَ هَ ) [ فا - ع. ] (ق مر. ) ۱ - بی سبب، بدون دلیل، بی علت. ۲ - بیهوده.

فرهنگ عمید

۱. بی سبب، بی علت، بدون دلیل.
۲. (صفت ) بیهوده.

فرهنگ فارسی

۱ - بی سبب بدون دلیل بی علت. ۲ - بیهوده.

ویکی واژه

بی سبب، بدون دلیل، بی علت.
بیهوده.

جمله سازی با بی جهت

💡 معمر قذافی بدون توجه به خواسته‌های معترضان و سربازان و سیاست‌مداران لیبی جهت کناره‌گیری از حکومت، در تلویزیون دولتی اعلام کرد: «قصد ندارم لیبی را ترک کنم و می‌خواهم همین‌جا به عنوان یک «شهید» بمیرم».

💡 اثر باده نابست که در سر درد بی جهت نیست که می خیزد و می افتد تاک

💡 راه در بی جهت از یک جهتی بتوان برد خضر این بادیه دنبال ندیدن باشد

💡 گشت زمان صلح کل دوره جنگجو گذشت توپ و تفنگ بعد از این بی جهت است و بی سبب

💡 این استان محل خوبی جهت پیدا کردن کار است. زیرا نرخ بیکاری به پایین‌ترین سطح خود در ۳۰ سال گذشته رسیده‌است (۴٫۵ درصد).[نیازمند منبع] بیشتر این مشاغل در حیطه خدمات و فناوری قرار دارند. انتظار می‌رود که این رشد در آینده نیز ادامه پیدا کرده و فرصت‌های شغلی بسیاری برای مهاجرین در استان فراهم آید.[نیازمند منبع]

💡 در تمام اقلیم‌ها بناهایی که با روش طراحی اقلیمی ساخته می‌شوند، نیاز به تهویه مطبوع مکانیکی را به حداقل میرسانند و به جای آن‌ها ازظرفیت‌ها و انرژی‌های موجود در بنا و اطراف سایت بهره میبرند. این ساختمان‌ها علی‌رغم اینکه عملکرد مطلوبی جهت تأمین آسایش انسان دارند، در برابر عوامل جوی نیز بسیار خوب عمل می‌کنند.