بکاری

لغت نامه دهخدا

بکاری. [ب َک ْ کا ] ( ص نسبی ) نسبتی است به بنی البکار از بنی عامر. ( از سمعانی ). || منسوب است به ابوحفص عباس عبداﷲبن محمدبن سلیمان بن بکار. ( از سمعانی ).

فرهنگ فارسی

نسبتی است به بنی البکار از بنی عامر یا منسوبست به ابو حفص عباس عبدالله بن محمد بن سلیمان بن بکار ٠

جمله سازی با بکاری

دل بپیوندد بکاری چون کند کاری تمام جان بیاراید بسوری چون برد سوری بسر
الکتروپولیش، فرایندی که از جریان الکتریسیته برای حذف کاتیون های فلز از سطح یک شیء فلزی استفاده می شود، ممکن است به عنوان مخالف آبکاری در نظر گرفته شود.
از متاع عاریت بر خود دکانی چیده ام وام خود خواهد ز من هر دم طلبکاری جدا
گر بکاری در بباید مرد، باری کار عشق ور برویی دل بباید داد، باری روی تو
انتخاب الکترولیت مناسب و الکترودهای مناسب اولین قدم برای آبکاری است؛ بنابراین، برای آبکاری مس، الکترولیت ساخته شده از محلول نمک مس ضروری است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال اوراکل فال اوراکل فال حافظ فال حافظ فال آرزو فال آرزو