دوره ستر، اولین و حیاتیترین مرحله از فرآیند جوجهکشی است که در آن تخمهای نطفهدار تحت شرایط کنترلشده دما، رطوبت و چرخش قرار میگیرند تا رشد جنین را تسهیل کنند. این مرحله، که معمولاً تا سه روز پیش از خروج جوجهها ادامه دارد، نقشی کلیدی در موفقیت فرآیند جوجهکشی ایفا میکند. دوره ستر با قرار دادن تخمهای نطفهدار در دستگاه جوجهکشی آغاز میشود. در این مرحله، دما و رطوبت دستگاه جوجهکشی به دقت تنظیم میشوند تا شرایط ایدهآل برای رشد جنین فراهم گردد. این شرایط بسته به نوع پرنده متفاوت است. چرخش منظم تخمها در طول دوره ستر برای جلوگیری از چسبیدن جنین به پوسته داخلی تخم و اطمینان از رشد یکنواخت آن ضروری است. طول دوره ستر بسته به نوع پرنده متغیر است. به عنوان مثال، برای مرغها این دوره حدود ۱۸ روز به طول میانجامد. پس از پایان این دوره، تخمها به مرحله هچر منتقل میشوند. در این مرحله، شرایط محیطی برای خروج موفقیتآمیز جوجه از تخم فراهم میگردد. با درک صحیح و اجرای دقیق الزامات این دوره، میتوان به نرخ جوجهدرآوری بالا و تولید جوجههای سالم و قوی دست یافت.
ستر
لغت نامه دهخدا
بگفت اینقدر ستر و آسایش است
چو زین بگذری زیب و آرایش است.سعدی.|| ( مص ) بازداشتن از سؤال. ( منتهی الارب ).
ستر. [ س ِ ] ( ع اِ ) پرده. ج، استار. ( منتهی الارب ) ( دهار ). پرده و حجاب و نقاب. ( ناظم الاطباء ):
آسمان سترا ستاره همتا
من ترا قیدافه همت دیده ام.خاقانی.کعبه است ایوان خسرو کاندر او
ستر عالی را هویدا دیده ام.خاقانی.گهی برج کواکب می پریدم
گهی ستر ملایک میدریدم.نظامی.ستر کواکب قدمش میدرید
سفت ملایک علمش میکشید.نظامی.آنکه درین ظلم نظر داشته
سترمن و عدل تو برداشته.نظامی. || کار. || بیم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خوف و بیم. ( ناظم الاطباء ). || شرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ). شرم و حیا. || عقل. ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح عرفان ) آنچه محجوب گرداند انسان را از حق که عبارت از عادات و تعلقات خاطر باشد. ( فرهنگ مصطلحات سجادی از اصطلاحات العرفاء ). کل مایسترک عما یفنیک و قیل غطاء الکون و قد یکون الوقوف مع العادة و قد یکون الوقوف مع نتایج الاعمال. ( تعریفات ):
هر چه آن محجوب گرداند ترا
ستر خوانندش ولی یاران ما
بگذر از عادات و خودبینی تمام
گر خدا را می پرستی گوخدا.شاه نعمت اﷲ ولی.به ز ما میداند او احوال ستر
وز پس و پیش و سر و دنبال ستر.مولوی.باز ستر و پاکی و زهد و صلاح
او ز ما به داند اندر انتصاح.مولوی. || صفت ستاری خدا:
به پوشیدن ستر درویش کوش
که ستر خدایت بود پرده پوش.سعدی ( بوستان ).
ستر. [ س َ ت َ ] ( اِ ) مخفف استر است که بعربی بغل گویند. ( برهان ). مخفف استر است که بعربی بغل گویند، و سترون یعنی استرمانند، نازاینده و عقیم. ( آنندراج ):
آنکه ستر بود و اسب زیر من اندر خر است
وآنکه بدی تازنه در کف من خرگواز.لامعی.بر پشت ستر مفرش و بر پشت شتر مهد
بر اسبان زین کرده و بر پیلان پالان.
فرهنگ معین
(سَ تَ ) (اِ. ) استر، بغل.
فرهنگ عمید
= اَستر
پرده، پوشش.
۱. = ستردن
۲. (صفت ) سترنده (درترکیب با کلمۀ دیگر ): موی ستر.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - پوشش حجاب. ۲ - پرده. ۳ - آنچه محبوب گرداند انسان را از حق که عبارت از رسوم و تعلقات خاطر باشد. یا دور ستر. ( اسماعلیه ) عهد پوشیدگی حقایق مقابل دور کشف. ۴ - خوف و ترس. ۵ - حیا شرم جمع: ستور استار. یا ستر و صلاح. پارسایی تقوی.
کارد و چاقو و استره
دانشنامه عمومی
دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنی پرده و پوشش) در اصطلاح عرفانی، هر آنچه مانع سلوک شود، و به ویژه فنای سالک را متوقّف سازد. خواه اشتغال به دنیا باشد یا دلبستگی به رسوم و عادت ها و تعلقات. بدیهی است که در هر مرحلۀ فنا معنای خاصّی دارد. از این رو، گاه به حجابی که عالم هستی بر قلب می نهد ستر گویند؛ و گاه مراد از آن ملاحظۀ اعمال حسنه ای است که نه تنها موجب رضایت نفس، که حتّی موجب تقویت آن می گردد. بدیهی است که بدین ترتیب، تعداد سترها بسیار است.
ویکی واژه
سَتَر
پرده، پوشش، حجاب.
استر، بغل.
با خشتره یا خشثره مترادف شناخته شده است.
جمله سازی با ستر
دامنم، ز اشک غم تر باشد خارم ای گل، بستر باشد
که درین گلشن بهشت آیین باد گسترده تا به روز شمار،
بگسترد کافور بر جای مشک گل ارغوان شد به پالیز خشک