زرنگار، که به زبان فارسی با تلفظ zar negār شناخته میشود، واژهای است که به توصیف اشیاء و آثار هنری میپردازد که در آنها از طلا بهعنوان مادهای اصلی و زینتی استفاده شده است. این واژه بهویژه به آثار هنری و صنایع دستی اشاره دارد که با دقت و ظرافت طراحی و تولید شدهاند و دارای نقش و نگارهای زیبا از طلا هستند. زرنگار بهمعنای این است که در ساخت و تزیین این اشیاء، استفاده از طلا بهگونهای خلاقانه و هنری انجام شده است تا جلوهای ویژه به آنها ببخشد. این نوع آثار هنری نشاندهندهی مهارت بالای هنرمندان و صنعتگران در بهکارگیری طلا بهعنوان مادهای لوکس و باارزش است. در تاریخ هنر و صنایع دستی، زرنگارها نقشی کلیدی ایفا کردهاند و بهعنوان نمادی از ثروت و قدرت در فرهنگهای مختلف محسوب میشوند. استفاده از طلا نهتنها به زیبایی و شکوه این آثار میافزاید بلکه نشاندهندهی ارزش اجتماعی و فرهنگی آنها نیز میباشد. به همین دلیل، این آثار در بسیاری از مراسمات و مناسبتهای فرهنگی و مذهبی مورد توجه و استفاده قرار میگیرند و بهعنوان نمادهایی از هنر و زیبایی در تاریخ بشر باقی ماندهاند. لذا، میتوان گفت که زرنگار نهتنها یک واژه، بلکه نمایانگر یک هنر باستانی و فرهنگی غنی است که در آن خلاقیت، مهارت و زیبایی بهخوبی در هم آمیختهاند.
زرنگار
لغت نامه دهخدا
زرنگار. [ زَ ن ِ ] ( ن مف مرکب ) منقش شده با زر. مذهب. ( ناظم الاطباء ). جامه و عمارتی که نقش های زر در آن بکار کرده باشند. ( آنندراج ). مذهب. منقش بزر. منقش به ذهب. منقوش به زر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). زرنگارده. زرنگاشته. منقش به زر. طلاکوب. ( فرهنگ فارسی معین ). زرکاری شده. مزین به پیکرها و نقش های طلایی. به زر آراسته اعم از جامه، تخت، افسر، خانه و ایوان و جز این ها:
جوان را بر آن جامه زرنگار
بخواباند و آمد بر شهریار.فردوسی.سر شاه با افسر زرنگار
سر ماه با گوهر شاهوار.فردوسی.سوی خانه زرنگار آمدند
بدان مجلس شاهوار آمدند.فردوسی.همی رفت گودرز با شهریار
چو آمد بدان گلشن زرنگار.فردوسی.بهر گام بی تن سری ترک دار
بد افکنده چون مجمر زرنگار.اسدی ( گرشاسبنامه ).بسازید در گلشن زرنگار
یکی بزم خرمتر از نوبهار.اسدی ( گرشاسبنامه ).صانع قادر دگر ز بی غرضی
گنبد گردان زرنگار کند.ناصرخسرو.هزار امیر بر دست راست و هزار امیر بر دست چپ و با هر یک علمی زرنگار و مرواریددوز. ( قصص الانبیاء ص 85 ).
نایب است از پهلوان شرق و همچون پهلوان
دل ز مهر زر بریده همچو مهر زرنگار.سوزنی.تا نگارستان نخوانی طارم ایام را
کز برون سو زرنگار است از درون سو خاکدان.خاقانی.کرد آفتاب و صبح کلاه و لباچه ام
این زرکش مغرق و آن زرنگار کرد.خاقانی.برقع زرنگار بندد صبح
نقش رخسار یار بندد صبح.خاقانی.آهن من که زرنگار آمد
در سخن بین که نقره کار آمد.نظامی.کمرشمشیرهای زرنگارش
بگرد اندر شده زرین حصارش.نظامی.نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کز او ماند سرای زرنگار.سعدی.پرده زرنگار در بر داشت
ناگه از روی بی صفا برداشت.سعدی.حضور هر دو جهان فرش آستان کسی است
که زرنگار سرایش ز روی هم چو زر است.صائب ( از آنندراج ).به این الفت که با آرایش صورت تنم دارد
گلم گر خشت گردد در حصار زرنگار آیم.ملا قاسم ( ایضاً ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. چیزی که با آب زر نگاشته یا نقاشی شده.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - منقش به زر طلاکوب: شمشیر زرنگار: مرقع زرنگار. ۲ - چیزی که با طلا نقاشی شده. ۳ - ( صفت ) آنکه اشیائ را به نقشهای زرین مزین سازد طلاکوب. ۴ - کسی که با آب طلا نقاشی کند.
فرهنگ اسم ها
معنی: دارای نقش هایی از طلا، آنچه در آن زر به کار رفته است
دانشنامه عمومی
زرنگار نرم افزاری برای واژه پردازی زبان فارسی است که ابتدا در سال ۱۳۷۵ از سوی شرکت نرم افزاری سینا عرضه شد. این نرم افزار با توجه به قابلیت های خود، در حوزهٔ چاپ و نشر تقریباً بی رقیب بود و ناشرانِ بسیاری از آن استفاده می کردند. نسخه های ۷۵ و ۷۶ این نرم افزار تحت سیستم عامل داس بودند، تا این که در سال ۱۳۷۹، اولین نسخه ای که تحت ویندوز کار می کرد، عرضه شد.
این نرم افزار همچنین دارای لغت نامهٔ فارسی اختصاصی برای غلط گیری است.
ویکی واژه
چیزی که با آب طلا نقاشی شده.
طلاکوب.