رافع

رافع به معنای از بین برنده یا رفع‌کننده است و به‌طور معمول در متون دینی، ادبی و حقوقی برای اشاره به کسی یا چیزی که مشکل یا مانعی را برطرف می‌کند، به کار می‌رود. این واژه در زبان فارسی با بار معنایی مثبت و نیکو استفاده می‌شود و نشان‌دهنده توانایی فرد یا شیء در ایجاد تغییرات مثبت است. یک رافع ایده‌آل باید دارای ویژگی‌هایی از جمله توانایی حل مسائل، خلاقیت در ارائه راه‌حل‌ها، صبر و استقامت در مواجهه با چالش‌ها و همچنین توانایی برقراری ارتباط مؤثر با دیگران باشد. این ویژگی‌ها به او کمک می‌کند تا به‌طور مؤثر مشکلات را شناسایی و برطرف کند و در نتیجه به بهبود شرایط کمک نماید.

لغت نامه دهخدا

رافع. [ ف ِ ] ( ع ص ) بردارنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ) ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). بلندکننده. ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ) فرازنده. ( یادداشت مؤلف ). || بردارنده و رساننده حدیث از آن حضرت ( ص ). ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): کل رافعة رفعت علینا من البلاغ؛ ای کل نفس او جماعة مبلغة تبلغ عنا فلیبلغ الی حرمت المدینة. ( حدیث، از منتهی الارب ). || بلند: برق رافع؛برق بلند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ). || ناقة رافع؛ شتر ماده که فله برکشد برپستان. ( منتهی الارب ). || پلیس مخفی، از اینرو بدین نام نامیده شده است که خبر را به رئیس پلیس یا مقام و شخص دیگری گزارش میکند. ج، رَفَعَة. ( ازالمنجد ). || رفعکننده. ( فرهنگ نظام ). || دادخواه. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ). بردارنده قصه بر والی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). قصه و حال خود پیش حاکم برنده. ( منتخب اللغات )( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). رافع یا رافع قصه، شاکی. عارض. دادخواه. متظلم. ( یادداشت مؤلف ): طلب رافع قصه کرد و او را در مجلس بنشاند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 94 ). || قاصد. ( فرهنگ نظام ). کسی که پیغام میبرد و پیغام می آورد. ( ناظم الاطباء ). || قریب گرداننده. ( ناظم الاطباء ). || برفعکننده کلمه. ( منتهی الارب ). در اصطلاح نحو برفع کننده کلمه. ( ناظم الاطباء ). حرکت پیش دهنده کلمه را. ( آنندراج ). ( غیاث اللغات ). و رجوع به مرفوعات شود. || نامی از نامهای خدای تعالی. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِخ ) نام سی و پنج صحابی است رض. ( منتهی الارب ). سی و پنج صحابه است رض و آنان عبارتند از: 1 - رافعبن بدیل ورقاء. 2 - رافع مولی بدیل بن ورقاء. 3 - رافعبن بشیر 4 - رافع مولی رسول اﷲ ( ص ) 5 - رافعبن حارث 6 - رافعبن جعدبه 7 - رافعبن ابوالجعد 8- رافع حاری النبی ( ص ) 9 - رافعبن ثابت 10 - رافعبن خدیج 11 - رافعبن زید 12 - رافعبن سعد 13 - رافع مولی سعد 14 - رافعبن سنان 15 - رافعبن سهل انصاری 16 - رافعبن سهل بن زید 17 - رافع ابن ظهیر 18 - رافع مولی عائشة 19 - رافعبن عمروبن مخدج 20 - رافعبن عمروبن هلال 21 - رافعبن عمیر 22 - رافعبن عمیرة 23 - رافعبن عنتره 24 - رافعبن عنجدة 25 - رافع مولی غزیة 26 - رافع القرظی 27 - رافعبن مالک 28 - رافعبن معبد 29 -رافعبن معلی بن لوذان 30 - رافعبن معلی ابوسعید 31 -رافعبن مکیث 32 - رافعبن نعمان 33 - رافعبن یزید ثقفی 34 - رافعبن یزید اوسی 35 - رافعبن رفاعة. ( از تاج العروس ). که نام آنان بترتیب تهجی ذکر خواهد شد.

فرهنگ معین

(فِ ) [ ع. ] (اِفا. ) ۱ - بالابرنده، بلند کننده. ۲ - بردارندة قصه به شاه یا امیر، عرض حال دهنده.

فرهنگ فارسی

بردارنده، بلندکننده، بالابرنده، تقدیم کننده
( اسم ) ۱ - بر دارنده بلند کننده بالا برنده. ۲ - بردارنده قصه بشاه یا امیر یا والی عرض حال دهنده. ۳ - رساننده حدیث به حضرت رسول ( ص ). ۴ - رفع دهنده کلمه.
هندی سید محمد کاظم فرزند ابو القاسم و برادر سید احمد حسین وی از شعرای هندوستان و در خدمت شاه فرخ سیر بود

فرهنگ اسم ها

اسم: رافع (پسر، دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: rāfe‛) (فارسی: رافع) (انگلیسی: rafe)
معنی: فرازنده، دادخواه، رساننده حدیث از حضرت رسول ( ص )، ( در قدیم ) رفع کننده، از میان برنده و نابود کننده، برپا دارنده، بلند کننده، آورنده، رساننده، از نام ها و صفات خداوند، ( اعلام ) رافع بن هرثمه [قرن سوم قمری]، سردار عرب در خراسان، ابتدا در دربار طاهریان بود، پس از قدرت یافتن یعقوب لیث و گرفتن نیشابور به او پیوست، هنگامیکه خلیفه خراسان را به محمدبن طاهر داد رافع نایب او شد و توانست طبرستان را بگیرد امّا پس از آنکه خلیفه با عمرولیث آشتی کرد و خراسان را دوباره به او داد رافع به ری رفت و با جمع آوری لشکری به جنگ با عمرولیث شتافت، در این جنگ شکست خورد و کشته شد، بالا برنده، اوج دهنده

جملاتی از کلمه رافع

مگذر پایمال دیار مذلتم یا باریء البریه، یا رافع السما
آن مَضجع ملایک و این مرجع ملوک آن دافع‌کبایر و این رافع‌کبار
بر ما مبین اگر همه در خواب غفلتیم بر خود ببین که رافع هر ابتلا تویی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم