حمیت

حمیت در زبان فارسی به معنای غیرت، تعصب و حمایت از ارزش‌ها، اصول و هنجارها به کار می‌رود. این واژه به احساس مسئولیت و تعهد نسبت به خانواده، قوم، ملت یا دین اشاره دارد. در واقع، حمیت نشان‌دهنده‌ی عشق و علاقه‌ای است که فرد به آنچه که به آن تعلق دارد، احساس می‌کند و تمایل به دفاع از آن دارد.

به طور کلی، حمیت می‌تواند شامل موارد زیر باشد:

غیرت و تعصب: احساساتی که فرد نسبت به خانواده یا قوم خود دارد و تمایل به دفاع از آن‌ها در برابر تهدیدات یا توهین‌ها.

حمایت از اصول و ارزش‌ها: تعهد به حفظ و نگهداری از ارزش‌ها و باورهایی که فرد به آن‌ها اعتقاد دارد.

احساس مسئولیت: تمایل به انجام وظایف و مسئولیت‌ها در قبال دیگران و جامعه.

لغت نامه دهخدا

حمیت. [ ح َ ] ( ع ص ) استوار از هر چیز. ( منتهی الارب ). المتین من کل شی ٔ. حتی گویند: تمرحمیت و عسل حمیت. ( اقرب الموارد ). || بسیار شیرین: تمر حمیت.( منتهی الارب ). || شدید: غضب حمیت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) خیک روغن که در آن رب انداخته باشند. ( منتهی الارب ). || خیک پشمین [ مودار ] که در آن روغن و عسل و زیتون قرار داده باشند و گفته اند خیک بدون مو برای روغن.( اقرب الموارد ). خیکچه یا خیک بی موی بجهت روغن. ( منتهی الارب ). ج، حُمَت. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ).
حمیت. [ ح َ ی َ ] ( ع اِمص ) مخفف حَمیَّت:
کس چه داند که روسپی زن کیست
در دل کیست شرم و حمیت و چم.خطیری.هرگز انگشت بتو بر ننهادستم
که من از مادر باحمیت زادستم.منوچهری.با که کردستی این صحبت و این عشرت
بر تن خویش نبود است تراحمیت.منوچهری.مرد سخن یافته را در سخن
حملت و هم حمیت و هم قوت است.ناصرخسرو.رجوع به حَمیَّت شود.
حمیت. [ ح َ می ی َ ] ( ع اِمص ) محمیه. محمیت. ( غیاث ). حمیت از چیزی؛ ننگ و عار داشتن از آن. ( منتهی الارب ). غیرت. ( غیاث ). درد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رشک. ( منتهی الارب ) ( ترجمان ). || در اصطلاح، حمیت عبارتست از آنکه در محافظت ملت یا حرمت از چیزهایی که محافظت از آن واجب بود تهاون ننماید. ( نفایس الفنون ). محافظت بر حرم و دین از تهمت: بیامدم تا آنچه از... شرط حمیت و فتوت بر من واجبست بادا برسانم. ( کلیله و دمنه ). از روی مروت وحمیت واجب آید آن قصد را دفع کردن. ( سندبادنامه ).
- بی حمیت؛ بی ننگ و عار:
ببین آن بی حمیت را که هرگز
نخواهد دید روی نیکبختی.سعدی.از آن بی حمیت بباید گریخت
که نامردیش آب مردان بریخت.سعدی.و گاه بتخفیف آید:
بددل و دزد و جلد و بی حمیت
روبه و شیر و گرگ و کفتارند.ناصرخسرو.رجوع به حمیت بتخفیف شود.
- حمیت الجاهلیه؛ ننگ روزگار کافری. ( ترجمان عادل بن علی ).
حمیت. [ ح ِ ی َ ] ( ع مص ) حمیة. پرهیز نمودن. ( منتهی الارب ) ( غیاث ). || حفاظت و نگاه داشتن. ( غیاث ) ( منتخب ) ( صراح ).
حمیة. [ ح ِ ی َ ] ( ع مص ) نگاهبانی کردن گیاه و چریدن ندادن. حمایة. حمی. حموة. ( منتهی الارب ). رجوع به حمی شود. || بازداشتن طعام و شراب از بیمار. ( تاج المصادر بیهقی ). || ( اِ ) آنچه نگاهداشته شود از غیر. || پرهیز. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). پرهیز بیمار از آنچه برای وی زیان دارد. ( اقرب الموارد ). و تخلیط؛ مقابل آن است یعنی ناپرهیزی. ( اقرب الموارد ): المعدة رأس کل داءو الحمیة رأس کل دواء. از کلمات قصار پیغمبر( ص ).

فرهنگ معین

(حَ یَّ ) [ ع. حمیة ] (اِمص. ) ۱ - مروت، جوانمردی. ۲ - غیرت، رشک.

فرهنگ عمید

۱. پرهیز دادن بیمار از آنچه برایش ضرر دارد.
۲. (صفت ) ویژگی آنچه حفظ و نگه داری شود.
غیرت.

فرهنگ فارسی

مروت، نخوت، غیرت، ننگ وعار، حمیات جمع
(اسم ) ۱ - مردانگی مروت. ۲ - غیرت رشک. توضیح آنست که در محافظت ملت یا حرمت از چیزهایی که محافظت از آنها واجب بود تهاون نمایند. ۳ - نخوت: ابائ. یا حمیت قسمتی. تعصبی که افراد و درجه داران هر قسمت نظام نسبت بقسمت خود باید داشته باشند چنانکه افراد و درجه داران یک هنگ نسبت به هنگ خود.
حمیت از چیزی ننگ و عار داشتن از آن درد

ویکی واژه

مروت، جوانمردی.
غیرت، رشک.

جملاتی از کلمه حمیت

«بزرگ‌ترین اصل این‌ست که هیچ‌کس چه مرد و چه زن، بدون رهبر نباشد یا ذهن کسی به این خوی نگیرد که خواه به انگیزه حمیت و غیرت و خواه از سر شوخی و بازی بگذارد شخص به کاری به ابتکار خود دست بزند.
باز به روز نبرد و کین و حمیت گرش ببینی میان مغفر و خفتان
تویی که جان به خطر دادی از حمیت دین زهی چو حاتم طائی غلام تو پنجاه
غازیان کشتند کافر را بتیغ هم در آن ساعت ز حمیت بی‌دریغ
اختیار تو درین وقت سوی عزم سفر از پی قوت دین و قبل حمیت و ننگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل فال عشق فال عشق فال پی ام سی فال پی ام سی