در لغت، واژهی دفن به معنای به خاک سپردن مرده، پنهانسازی چیزی در زیر خاک و امور مشابه بهکار میرود. این کلمه در کاربردهای عمومی، دامنهای گسترده دارد و شامل هر نوع پوشاندن و نهفتن شیء در زمین میشود. با این حال، معنای اصلی و رایج آن، مرتبط با عمل خاکسپاری و به خاک سپردن پیکر متوفیان است. در اصطلاح فقهی و شرعی، دفن به عملی اختصاص دارد که طیآن، پیکر مرده را در گودالی که در زمین حفر شده قرار میدهند و سپس آن را میپوشانند. این فرآیند، تشریفات خاص خود را دارد و بهعنوان یکی از تکالیف شرعی دربارهی میت محسوب میشود. بنابراین، اگرچه معنای لغوی دفن عامتر است، اما در استعمال تخصصی، بر همین عمل مشخص دلالت دارد. جایگاه اصلی بحث از دفن به معنای اصطلاحی آن، در باب طهارت کتب فقهی است؛ چرا که این عمل، بخشی از احکام تکمیلی مربوط به تغسیل و تکفین میت بهشمار میآید. با این وجود، به مناسبتهای مختلف، در سایر ابواب فقه مانند جهاد (در مورد کشتگان میدان جنگ) و تجارت (در موارد مرتبط با احکام زمین) نیز به این موضوع اشاره شده است.
دفن
لغت نامه دهخدا
- دفن البنات؛ به گور کردن دختران ( که برحسب مشهور، عادت بعضی از اعراب در دوره جاهلیت بود ):
اگر نخواندی نعم الختن، برو برخوان
وگر ندیدی دفن البنات، شو بنگر.خاقانی.- دفن و کفن، کفن و دفن؛ کفن کردن و دفن کردن.
|| پنهان داشتن سخن و حدیث. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || رمیدن شتران. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بر سر خود رفتن ورمیدن شتران. ( از ناظم الاطباء ). || میان شتران گردیدن بر آبخور. ( از منتهی الارب ). «دفون » بودن ناقه. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به دفون شود. || انباشته شدن چاه و حوض و آبشخور و مانند آن. ( ناظم الاطباء ).
دفن. [ دَ ] ( ع ص ) گمنام بیقدر: رجل دفن؛ مرد گمنام و بی قدر. ( منتهی الارب ). خامل و گمنام. ( از اقرب الموارد ). || مدفون و دفن شده. ج، أدفان. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || آبشخور و منهل دفن شده و انباشته شده. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج و لسان ). || زمین دفن شده و انباشته شده. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج و لسان ).
- دفن المروءة؛ بدون مروت و جوانمردی. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). دفین المروءة. و رجوع به دفین شود.
دفن. [ دَ ف ِ ] ( ع ص ) داء دفن؛ به معنی دِفن است. ( از اقرب الموارد ). رجوع به دِفن شود.
دفن. [ دِ ] ( ع ص ) داء دفن؛ بیماریی که معلوم نگردد مگر بعد از انتشار فساد و بدی آن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دَفِن. و رجوع به دَفِن شود.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. به خاک سپردن مرده.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - چیزی را زیر خاک کردن. ۲ - بخاک سپردن مرده بگور کردن میت. ۳ - پنهان کردن.
دانشنامه اسلامی
جایگاه اصلی دفن به معنای نخست (به خاک سپردن مرده)، باب طهارت است، لیکن به مناسبت، در باب های دیگری نظیر جهاد و تجارت نیز آمده است.
← احکام دفن به معنای اعم
از دفن به معنای دوم در باب هایی نظیر طهارت، حج و حدود سخن گفته اند.
← احکام دفن به معنای اخص
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۴، ص۲۸۹-۲۹۰.
...
[ویکی شیعه] دَفْنْ در فقه به معنای به خاک سپردن میت (شخصِ درگذشته) است. دفن میت پس از غُسل، کفن و خواندن نماز میت، مطابق با احکام شرعی انجام می شود. این عمل، واجب کفایی است.
در منابع جامع فقهی، بخشی از «کتاب الطهارة» یا «کتاب الصلاة» به احکام اموات اختصاص دارد. در این مبحث، از اموری مانند احکامِ فرد بیماری که نشانه های مرگ را در خود آشکار می بیند (مانند توبه و اَدا کردن حق اللّه و حق الناس)، اَحکام اِحتضار (مثل رو به قبله کردن محتضر و تلقین او) و کارهای واجب بر دیگران پس از مرگِ مسلمان (غسل، تکفین، تحنیط، نماز میت خواندن و دفن) سخن می رود. هریک از این مراحل، که نشان دهنده حرمت داشتن میت و موجب آمرزش گناهان اوست، احکامی غیرالزامی (مستحب و مکروه) هم دارند که در آثار فقهی به تفصیل مطرح شده اند. احکام مربوط به مردگان در منابع متقدم فقهی و حدیثی، در مبحثی با عنوان «کتاب الجنائز» یا «باب فی احکام الجنائز» مطرح شده اند.
کارهای واجب بر انسان در مورد مردگان، از نوع واجبِ کفایی اند و برخی از آن ها (تکفین، حنوط و دفن کردن) به قصد قربت نیاز ندارند و شماری دیگر (غسل و نماز میت) نیازمند قصد قربت اند. چنانچه به سبب عوامل خاص، انجام دادن هریک از این واجبات برای افراد ممکن نباشد، از عهده آنان ساقط می شود.
ویکی واژه
پنهان کردن.
جمله سازی با دفن
چون بمیرم به سر راه ویم دفن کنید که چو آید به سر خاک من افتد گذرش
آورده ام ز طوف حرم توبه، همتی کاین ارمغان به مولد و مدفن درآورم