لغت نامه دهخدا
خاکسترنشین. [ ک ِ ت َ ن ِ ] ( نف مرکب ) کسی که در خاکستر نشیند فقر را. || ( اصطلاح تصوف ) یکی از اعمال صوفیان.
خاکسترنشین. [ ک ِ ت َ ن ِ ] ( نف مرکب ) کسی که در خاکستر نشیند فقر را. || ( اصطلاح تصوف ) یکی از اعمال صوفیان.
( ~. نِ ) (ص مر. ) فقیر، بیچاره.
فقیر، بیچاره.
( صفت ) مرد تهیدست و بیچاره ای که خانه و ماوایی ندارد و در گلخن حمام بسر برد.
فقیر، بیچاره.
💡 همچو اخگر زود خاکسترنشین خواهد شدن هر سبک مغزی که چون آتش سرافرازی کند
💡 گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه را زود خواهد کرد خاکسترنشین آیینه را
💡 فارغ است از دود تا شد شعله خاکسترنشین بر نمدپوشان غبارِ تهمتِ زنّار نیست
💡 برق حسنش نه همی بر خرمن ما زد کلیم کرد خاکسترنشین چون ما هزار آئینه را
💡 شمع را گردنکشیها کرد خاکسترنشین پست میگردد سر خود هر که بالا میکند
💡 آتشینخو دلبری دارم که عالم زار اوست سرو، خاکسترنشین از جلوه رفتار اوست